نشـــــان ســــیـــــــــــــــــــღـز♥

ساقه شکستن، قانون طوفـــان است تو نسیـــم باش و ... نوازش کن ...

 یکی از دوستانم با یک زن بازیگر معروف که فوق‌العاده زیبا است ازدواج کرد.
اما درست زمانی که همه به خوشبختی این زن و شوهر غبطه می‌خوردند، آنها از هم جدا شدند.
طولی نکشید که دوستم دوباره ازدواج کرد. همسر دومش یک دختر عادی با چهره‌ای بسیار معمولی است.
اما به نظر می‌رسد که دوستم بیشتر و عمیق‌تر از گذشته عاشق همسرش است.
عده‌ای آدم فضول در اطراف از او می‌پرسند : فکر نمی‌کنی همسر قبلی‌ات خوشگل‌تر بود؟
دوستم با قاطعیت به آنها جواب می‌دهد: نه! اصلاً! اتفاقا وقتی از چیزی عصبانی میشد و فریاد میزد، خیلی وحشی و زشت به نظرم می‌رسید.
اما هسمر کنونی‌ام این طور نیست. به نظر من او همیشه زیبا، با سلیقه و باهوش است.
وقتی این حرف را می‌زند، دوستانش می‌خندند و می‌گویند : کاملا متوجه شدیم...
زن‌ها به خاطر زیبا بودنشان دوست داشتنی نمی‌شوند، بلکه اگر دوست داشتنی باشند، زیبا به نظر می‌رسند.

بچه‌ها هرگز مادرشان را زشت نمی‌دانند؛
سگ‌ها اصلا به صاحبان فقیرشان پارس نمی‌کنند.
اسکیموها هم از سرمای آلاسکا بدشان نمی‌آید.
اگر کسی یا جایی را دوست داشته باشید، آنها را زیبا هم خواهید یافت.
زیرا "حس زیبا دیدن" همان عشق است ... 

[ شنبه 21 / 9 / 1391برچسب:,

] [ 9:56 ] [ ♥نشـان سـیــــღز♥♥♥ ]

[ ]

 يک روز يک سگ آمد پيش شير و گفت: سلام. شير گفت: عليک سلام، چه مي گويي؟ سگ گفت: مي خواهم با تو کشتي بگيرم.
شير گفت: عجب رويي داري! ما سر به سر شما نمي گذاريم، براي اينکه مي گويند باوفا هستيد.
حالا کارت به جايي رسيده که بيايي با من ادعاي هموزني کني؟ مگر نمي داني من کي هستم؟

سگ گفت: چرا مي دانم، ما از يک جنس هستيم. مگر نمي بيني که هر دو گوشت مي خوريم و هر دو خیلی از عاداتمان مثل هم است؟

شير گفت:«خوب، شما از ما تقليد مي کنيد، ولي اين همجنسي نيست. پس چرا هيچ کار ديگرتان به ما شباهت ندارد؟ شما به هواي يک لقمه نان طوق بندگي گردن مي گذاريد و براي ديگران سگ دوي مي کنيد. من از کسي که به دستور ديگران زندگي مي کند، خوشم نمي آيد. ما وقتي هم اسير مي شويم و توي قفس هستيم باز هم شير هستيم، اين کجايش به هم شبيه است؟»

سگ گفت:«خوب، اگر راست مي گويي و حريف هستي بيا دست و پنجه نرم کنيم.»

شير گفت:«من با ضعيف تر از خود زور آزمايي نمي کنم. ما هم وزن نيستيم.
اگر تو را زمين بزنم افتخاري ندارد، اگر هم از تو شکست بخورم دليل بزرگي تو نيست ولي مايه ننگ من هست.
کسي که با ضعيف تر از خود زورآزمايي مي کند در خودش هم ضعفي سراغ دارد و من به قدرت خود ايمان دارم.»

سگ گفت:«خيلي خوب، حالا که اينطور شد من هم مي روم پيش همه حيوانات صحرا و مي گويم شير از من ترسيد و با من کشتي نگرفت.»

شير گفت:«برو پي کارت، من سرزنش همه حيوانات ديگر را خوشتر دارم از اينکه شيرها مرا سرزنش کنند که چرا به يک سگ ضعيف زور مي گويي. اصلاً وقتي من با تو کشتي بگيرم شيرها حق دارند در شير بودن من شک کنند. 
شير اگر شير است بايد با شير کشتي بگيرد!!!»
 

[ شنبه 21 / 9 / 1391برچسب:,

] [ 9:56 ] [ ♥نشـان سـیــــღز♥♥♥ ]

[ ]

 زپرتي :
واژة روسي Zeperti به معني زنداني است و استفاده از آن يادگار زمان قزاق‌هاي روسي در ايران است.
در آن دوران هرگاه سربازي به زندان مي‌افتاد ديگران مي‌گفتند يارو زپرتي شد
و اين واژه کم کم اين معني را به خود گرفت که کار و بار کسي خراب شده و اوضاعش به هم ريخته است.

هشلهف :
مردم براي بيان اين نظر که واگفت (تلفظ) برخي از واژه‌ها يا عبارات از يک زبان بيگانه تا چه اندازه مي‌تواند نازيبا و نچسب باشد، جملة انگليسيI shall have به معني من خواهم داشت را به مسخره هشلهف خوانده‌اند تا بگويند ببينيد واگويي اين عبارت چقدر نامطبوع است!
و اکنون ديگر اين واژة مسخره آميز را براي هر واژة عبارت نچسب و نامفهوم ديگر نيز (چه فارسي و چه بيگانه) به کار مي‌برند.

چُسان فسان:
از واژة روسي Cossani Fossani به معني آرايش شده و شيک پوشيده گرفته شده است.

شر و ور:
از واژة فرانسوي Charivari به معني همهمه، هياهو و سرو صدا گرفته شده است.

اسكناس:
از واژة روسي Assignatsia که خود از واژة فرانسوي Assignat به معني برگة داراي ضمانت گرفته شده است.

فکسني:
از واژة روسي Fkussni به معناي بامزه گرفته شده است و به کنايه و واژگونه به معناي بيخود و مزخرف به کار برده شده است.

نخاله:
يادگار سربازخانه‌هاي قزاق‌هاي روسي در ايران است که به زبان روسي به آدم بي ادب و گستاخ مي‌گفتند Nakhal
و مردم از آن براي اشاره به چيز اسقاط و به درد نخور هم استفاده کرده‌اند.
 

[ شنبه 21 / 9 / 1391برچسب:,

] [ 9:55 ] [ ♥نشـان سـیــــღز♥♥♥ ]

[ ]

 راننده کامیونی وارد رستوران شد. دقایی پس از این که او شروع به غذا خوردن کرد، سه جوان موتورسیکلت سوار هم به رستوران آمدند و یک راست به سراغ میز راننده کامیون رفتند.

بعد از چند دقیقه پچ پچ کردن، اولی سیگارش را دراستکان چای راننده خاموش کرد. راننده به او چیزی نگفت.
دومی شیشه نوشابه را روی سر راننده خالی کرد و باز هم راننده سکوت کرد.
وقتی راننده بلند شد تا صورتحساب را پرداخت کند، نفر سوم به پشت او پا زد و راننده محکم به زمین خورد، ولی باز هم ساکت ماند.

دقایقی بعد از خروج راننده از رستوران یکی از جوانها به صاحب رستوران گفت:
چه آدم بی خاصیتی بود، نه غذا خوردن بلد بود، نه حرف زدن و نه دعوا!
رستورانچی جواب داد: از همه بدتر رانندگی هم بلد نبود، چون وقتی داشت می رفت دنده عقب، 3 تا موتور نازنین را له کرد و رفت!!!

نتیجه اخلاقی: زورگوها, از جایی چوبش رو خواهند خورد که فکرش رو هم نمی کنن.

[ شنبه 21 / 9 / 1391برچسب:,

] [ 9:55 ] [ ♥نشـان سـیــــღز♥♥♥ ]

[ ]

 در هنگان بارش شدید باران از این روش استفاده کنید این روش را یک دوست پلیس به ما یاد داده که خودش آن را امتحان کرده و جواب دادنش را تائید کرده بود. این روش حتی برای رانندگی در شب هم جواب می دهد.
بیشتر رانندگان برف پا کن ها را موقع بارش شدید باران روشن کرده و روی سرعت تند یا خیلی تند می گذارند، ولی بازهم دید از شیشه جلو ، بد هست.در صورتی که با چنین شرایطی مواجه شدید ، کافی است عینک آفتابی تان را بزنید(هر مدلی که باشد) و معجزه رخ می دهد!

ناگهان دید شما از شیشه ی جلو کاملاً واضح می شود، درست مثل اینکه هیچ بارانی در کار نیست.
همیشه یک عینک آفتابی در ماشین داشته باشید.با این کار نه تنها در رانندگی ایمن تر با دید کامل به خودتان کمک می کنید،بلکه ممکن است زندگی دوست تان را هم با دادن این ایده به او، نجات دهید. خودتان امتحانش بکنید و با دوستانتان در میان بگذارید. جالب این است که هنوز قطره ها را روی شیشه ی جلو می بینید، اما دیگر سطحی از باران در حال فروریختن را نخواهید دید.می توانید ببینید که باران کجا به جاده برخورد می کند . این کار عدم دید شما را نسبت به ماشین هایی که از کنار شما رد می شوند ، یا ماشینی که باید در باران دنبال کنید ، از بین می برد.باید این نکته را در تعلیم رانندگی می گنجاندند چون واقعاً موثر است...

یک نکته ی خوب دیگر:یک خانم 36 ساله چند هفته قبل تصادف کرد. داشت باران می بارید اگرچه خیلی شدید نبود.ناگهان ماشین او روی آب شناور شد و به معنای واقعی کلمه در هوا به پرواز در آمد. او آسیب جدی ندید ولی از این اتفاق ناگهانی شگفت زده شد! وقتی این موضوع را برای پلیس بزرگراه شرح داد او مطلبی را بهش گفت که هر راننده ای باید بداند. هرگز در باران با کروز کنترل (کنترل اتوماتیک سرعت) حرکت نکنید.آن خانم فکر می کرد حرکت با کروز کنترل محتاطانه است چون سرعت را همیشه در حد مناسب نگه می دارد . ولی افسر پلیس بزرگراه به او گفت که با روشن بودن کروز کنترل ، چرخ های ماشین تماس شان را با سطح جاده از دست داده و ماشین شتاب بیشتری می گیرد در حدی که ماشین شما مثل هواپیما از زمین بلند می شود.
هرگز از کروز کنترل در هنگام خیس یا یخبندان بودن جاده استفاده نکنید.
بعضی ماشین ها مثل تویوتا سی ینا ایکس ال ایی در هنگام روشن بودن برف پاک کن اجازه روشن کردن کروز کنترل را نمی دهند.

[ شنبه 21 / 9 / 1391برچسب:,

] [ 9:52 ] [ ♥نشـان سـیــــღز♥♥♥ ]

[ ]

 کتابی که باید درهر سنی چند بار خواند

از نامه های بابا لنگ دراز به جودی ابوت
جودی! کاملا با تو موافق هستم که عده ای از مردم هرگز زندگی نمی کنند و زندگی را یک مسابقه دو می دانند و می خواهند هرچه زودتر به هدفی که در افق دوردست است دست یابند و متوجه نمی شوند که آن قدرخسته شده اند که شاید نتوانند به مقصد برسند و اگرهم برسند ناگهان خود را در پایان خط می بینند. درحالی که نه به مسیر توجه داشته اند و نه لذتی از آن برده اند.

دیر یا زود آدم پیر و خسته می شود درحالی که از اطراف خود غافل بوده است. آن وقت دیگر رسیدن به آرزوها و اهداف هم برایش بی تفاوت می شود و فقط او می ماند و یک خستگی بی لذت و فرصت و زمانی که ازدست رفته و به دست نخواهد آمد...

جودی عزیزم! درست است، ما به اندازه خاطرات خوشی که از دیگران داریم آنها را دوست داریم و به آنها وابسته می شویم.
هرچه خاطرات خوشمان از شخصی بیشتر باشد علاقه و وابستگی ما بیشتر می شود.
پس هرکسی را بیشتر دوست داریم و می خواهیم که بیشتر دوستمان بدارد
باید برایش خاطرات خوش زیادی بسازیم تا بتوانیم در دلش ثبت شویم.
دوستدارتو : بابالنگ دراز

[ شنبه 21 / 9 / 1391برچسب:,

] [ 9:51 ] [ ♥نشـان سـیــــღز♥♥♥ ]

[ ]

 قدیما میگفتن خدا یکی زنم یکی!!
از سر کوچه که میومدن عیالشون 10 تا رنگ عوض میکرد میپرید توی مطبخ غذا رو بکشه بیار سر سفره!!

حالا دخترای این روزا ماشالله انواع دوست دارن:

boy friend : که به اختصار bf گفته میشه در نقش شوهر ظاهر میشه اما برای ارتباطات نیازمند مکان هست!!

just friend : این گونه اسگل شده نوع قبل بوده و در جشنها پیدا میشه
کارش آوردن مشروب و مزه و قلیون و یکمیم رقصیدن هست آخر شبم دافا رو تا پایین ترین نقطه شهر(درب منزلشون) میرسونن!!

social friend : یا همون دوست اجتماعی که اسگل شده نوع قبل هست
این گونه کاربردش در پیدا کردن جزوه و کپی گرفتن و راننده شدن وقتی موارد بالا در دسترس نیستند میباشد!

گونه های مختلف روزافزونی هم هستند که بخاطر اینکه در حد اعصاب نویسنده نیستند فقط از اونا نام میبرم:

fast food friend
after shave friend
pepsi friend
pancake friend

خدا به ما هم از این فست فود و افتر شیو و پپسی و پنکیک فرندزا نصیب بنماید جمیعا لعنهم الله :|

[ شنبه 21 / 9 / 1391برچسب:,

] [ 9:50 ] [ ♥نشـان سـیــــღز♥♥♥ ]

[ ]

 مرد جوانی به نزد " ذوالنون مصری " آمد و شروع کرد به بدگویی از صوفیان .
ذوالنون انگشتری را از انگشتش بیرون آورد و به مرد داد و گفت : این انگشتر را به بازار دست فروشان ببر و ببین قیمت آن چقدر است ؟
مرد انگشتر را به بازار دست فروشان برد ولی هیچ کس حاضر نشد بیشتر از یک سکه نقره برای آن بپردازد .
مرد دوباره نزد ذوالنون آمد و جریان را برای او تعریف کرد .
ذوالنون در جواب به مرد گفت : حالا انگشتر را به بازار جواهر فروشان ببر و ببین آنجا قیمت آن چقدر است .
در بازار جواهر فروشان انگشتر را به قیمت هزار سکه طلا می خریدند !
مرد شگفت زده نزد ذوالنون بازگشت و او را از قیمت پیشنهادی بازار جواهر فروشان مطلع ساخت .
پس ذوالنون به او گفت : دانش و اطلاعات تو از صوفیان به اندازه اطلاعات فروشندگان بازار دست فروشان از این انگشتر جواهر است .
قدر زر زرگر شناسد ؛ قدر گوهر ، گوهری !
 

[ شنبه 21 / 9 / 1391برچسب:,

] [ 9:49 ] [ ♥نشـان سـیــــღز♥♥♥ ]

[ ]

 دختری 15 ساله ، نوزادی 1 ساله به بغل داشت... ((مردم)) زیرلب بهش میگفتن فاحشه!
اما هیچ کس نمیدونست که به این دختر در 13 سالگی تجاوز شده بود!!!

پسری 23 ساله رو ((مردم)) "تنبل چاقالو" صداش میکردن
اما هیچ کس نمیدونست پسر بخاطر بیماریشه که اضافه وزن داره!!!!

((مردم)) زنی 40 ساله رو "سنگدل" خطاب میکردن ، چون هیچ وقت روزا خونه نبود تا با بچه هاش بازی کنه و به کارهاشون برسه ،
اما هیچ کس نمیدونست زن بیوه ست ، و برای پر کردن شکم بچه هاش باید سخت کار کنه!

مردی 57 ساله رو ((مردم)) "بی ریخت" صدا میکردن ،
اما هیچ کس نمیدونست که مرد زیبایی صورتش را در راه حفظ وطنش فدا کرده!!!

و هر روز مردم من و تو رو به غلط قضاوت میکنن!!!

[ شنبه 21 / 9 / 1391برچسب:,

] [ 9:47 ] [ ♥نشـان سـیــــღز♥♥♥ ]

[ ]

 خردمند پیری در دشتی پوشیده از برف قدم می زد که به زن گریانی رسید.
پرسید: چرا می گریی؟
- چون به زندگی ام می اندیشم, به جوانی ام, به زیبایی ای که در آینه می دیدم, و به مردی که دوستش داشتم.
خداوند بی رحم است که قدرت حافظه را به انسان بخشیده است.
می دانست که من بهار عمرم را به یاد می آورم و می گریم.

خردمند در میان دشت برف آگین ایستاد, به نقطه ای خیره شد و به فکر فرو رفت.
زن از گریستن دست کشید و پرسید: در آن جا چه می بینید؟
خردمند پاسخ داد: دشتی از گل سرخ. خداوند, آن گاه که قدرت حافظه را به من می بخشید, بسیار سخاوتمند بود.
می دانست در زمستان, همواره می توانم بهار را یه یاد آورم و لبخند بزنم.

[ شنبه 21 / 9 / 1391برچسب:,

] [ 9:46 ] [ ♥نشـان سـیــــღز♥♥♥ ]

[ ]

 وصیت نامه 'ابوالقاسم حالتطنز نويس معروف مجله هاي توفيق و گل آقا با  تخلص  'خروس لاري' 

بعد مرگم نه به خود زحمت بسيار دهيد
نه به من برسر گور و کفن آزار دهيد

نه پي گورکن و قاري و غسال رويد
نه پي سنگ لحد پول به حجار دهيد

به که هر عضو مرا از پس مرگم به کسي 
که بدان عضو بود حاجت بسيار دهيد

اين دو چشمان قوي را به فلان چشم چران
که دگر خوب دو چشمش نکند کار دهيد

وين زبان را که خداوند زبان بازي بود
به فلان هوچی رند از پی گفتار دهید

کله ام را که همه عمر پر از گچ بوده است 
راست تحويل علي اصغر گچکار دهيد

وين دل سنگ مرا هم که بود سنگ سياه
به فلان سنگتراش ته بازار دهيد

کليه ام را به فلان رند عرق خوار که شد
ازعرق کليه او پاک لت و پار دهيد

ريه ام را به جواني که ز دود و دم بنز 
درجواني ريه او شده بيمار دهيد

جگرم را به فلان بی جگر بی غیرت
کمرم را به فلان مردک زن باز دهید

چانه ام را به فلان زن که پي وراجي است
معده ام را به فلان مرد شکمخوار دهيد

[ شنبه 21 / 9 / 1391برچسب:,

] [ 9:44 ] [ ♥نشـان سـیــــღز♥♥♥ ]

[ ]

 آورده اند که بهلول سکه طلائی در دست داشت و با آن بازی می نمو د . شیادی چون شنیده بود بهلول
دیوانه است جلو آمد و گفت :
اگر این سکه را به من بدهی در عوض ده سکه که به همین رنگ است به تو میدهم . بهلول چون سکه های او را دید دانست که آنها از مس هستند و ارزشی ندارند به آن مرد گفت به یک شرط قبول می کنم :.....
اگر سه مرتبه با صدای بلند مانند الاغ عر عر کنی !!!
شیاد قبول نمود و مانند خر عرعر نمود . بهلول به او گفت :
تو که با این خریت فهمیدی سکه ای که در دست من است از طلا می باشد ، من نمی فهمم که سکه های تو از مس است . آن مرد شیاد چون کلام بهلول را شنید از نزد او فرار نمود .

[ شنبه 21 / 9 / 1391برچسب:,

] [ 9:44 ] [ ♥نشـان سـیــــღز♥♥♥ ]

[ ]

 پیرزن ایستاده بود توی صف.جوان خوش پوش پرسید:مادر!آخرین نفر شمایید؟
پیرزن در حالیکه عینک ته استکانی‌اش را روی بینی جابجا می کرد گفت:"آره مادر جون!"
بعد پسر پشت سر پیرزن توی صف ایستاد...و همین مکالمه کوتاه بود که باعث شد پسرک شروع کند به حرف زدن...
و اتفاقا چه حرف های قشنگی هم می زد. 

وقتی گفت که از بچگی خیلی دوست داشته یک مادر بزرگ داشته باشد، دیگر اشک توی چشم های پیرزن جمع شد.
بعد بلورهای محرمانه کم کم صورتش را خیس کرد. یک لحظه فکر کرد اگر اجاقش کور نبود لابد الان عزیزی همسن و سال همین پسر داشت.
توی همین فکر ها بود که شاطر با صدایی خراشیده و کشدار داد زد:"پخت آخره ها".
"پخت آخر" یعنی آنهایی که انتهای صف ایستاده اند بی خیال نان شوند.
پیرزن شروع کرد به صلوات فرستادن. صف چقدر کند جلو می رفت.
یاد حاج آقا افتاد که الان حتما دست به سیاه و سپید نزده و نشسته کنار سفره تا مونسش با نان داغ از راه برسد.

پیرزن به پیشخوان که رسید و شاطر را با چهار قرص نان در دست دید که به سمتش می آید، دیگر خیالش راحت شد.
پیرزن تا آمد پانصد تومانی مچاله را بگذارد توی دست شاطر دید دیگر نانی در کار نیست.
شاطر انگار به سنگینی التماس اینجور نگاهها عادت داشت. خیلی راحت گفت:"تمام شد مادر، تمام".
بعد آرام و با وسواسی عجیب درب پیشخوان را بست.
پیرزن بغضش گرفته بود.
پسرک خوش تیپ، نان بدست، سر پیچ کوچه گم شد...

[ شنبه 21 / 9 / 1391برچسب:,

] [ 9:43 ] [ ♥نشـان سـیــــღز♥♥♥ ]

[ ]

 شكار ميمون زنده بخاطر چابكي و سرعت عمل جانور بسيار مشكل است.
يكي از روشهاي شكار ميمون در آفريقا اين است كه شكارچي به محل اقامت ميمونها مي رود و بدون توجه به آنها
در سوراخ كوچكي در يك سنگ بزرگ مقداري خوراكي مي ريزد و دور مي شود
ميمونهاي گرسنه و كنجكاو دستشان را به درون سوراخ مي برند و خوراكيها را در مشت خود مي ريزند
اما دهانه سوراخ كوچكتر از آن است كه مشت ميمون از آن خارج شود.

ميمون وحشت زده مي شود و تقلا مي كند تا خسته شود اما هرگز مشت بسته خود را باز نمي كند تا رها شود..!!!!
ذهن انسان هم گاه مانند مشت بسته ميمون است
تقلا مي كند و بي تاب مي شود و روي يك مسئله قفل مي شود در حالي كه چاره در رها كردن و آزادي از قيد و بندهاي ذهن است...

[ شنبه 21 / 9 / 1391برچسب:,

] [ 9:40 ] [ ♥نشـان سـیــــღز♥♥♥ ]

[ ]

 دو سال پیش در مدرسه ای به فرزندان کارگران مهاجر درس می دادم. 

زمان برگزاری امتحانات فرا رسید و من سوألات ریاضی را برای دانش آموزان سال اول مدرسه طرح کردم یکی از سوألات این بود :
"خانه شما پنج نفره است، اگر ده تا سیب داشته باشید، هر نفر چند سیب خواهد داشت؟" 
فکر کردم این سوأل برای بچه های هفت یا هشت ساله بسیار آسان خواهد بود. 

پس از برگزاری امتحان ، ناگهان متوجه یک اشتباه تایپی شدم. عدد "10" اشتباهاً عدد "1" تایپ شده بود .
حتم داشتم که بچه ها آن سوأل را پاسخ نخواهند داد. 

اما با تعجب دیدم که تقریباً هر کدام از شاگردان جوابی به این سوأل داده اند. 

در میان جواب های مختلف ، پاسخی مرا تحت تاثیر قرار داد. دانش آموزی نوشته بود که: 

هر نفر در خانه ام یک سیب خواهد داشت. زیرا اگر پدربزرگم این سیب را ببیند، خودش آن را نمی خورد و حتماً به مادربزرگ که اکنون سخت بیمار است خواهد داد. ولی می دانم مادر بزرگم هم آن سیب را نمی خورد و به من که نوه دختری اش هستم و دوستم دارد، می دهد.

من این سیب را به مادرم خواهم داد . مادرم هر روز در خیابان روزنامه می فروشد و دلش می خواهد سیب شیرین بخورد.
اما مادرم هم این سیب را نمی خورد و به پدرم می دهد. پدرم در کارخانه به سختی کار می کند.
هر وقت برای ما غذا می خرد، خودش نمی خورد. بدین ترتیب به هر عضو خانواده یک سیب کامل می رسد...

[ شنبه 21 / 9 / 1391برچسب:,

] [ 9:38 ] [ ♥نشـان سـیــــღز♥♥♥ ]

[ ]

 حـرفی نـدارم ...

مـن حـاضـرم حـتی جـانم بـه لبـم رسـد ...!

اگـر جـانم تـو بـاشی ...

[ دو شنبه 18 / 9 / 1391برچسب:,

] [ 21:0 ] [ ♥نشـان سـیــــღز♥♥♥ ]

[ ]

 آدَم ها را بدون این که

 

بـــہ وُجودِشآن نیاز داشته باشی دوســـــت بـِــــدار . . .

 

ڪــارے که خـــــدا با تـــو می ڪُــند. . .!

[ دو شنبه 18 / 9 / 1391برچسب:,

] [ 20:58 ] [ ♥نشـان سـیــــღز♥♥♥ ]

[ ]

روزمره گی، عین مردن است

حتی اگه شب رو دیر خوابیدی، صبح زود بیدار شو !

زیر بارون راه برو، نترس از خیس شدن !

هر چند وقت یه بار یه نقاشی بکش !

توی حموم آواز بخون، آب بازی کن، چه اشکالی داره ؟!

بی مناسبت کادو بخر! بگو این توی ویترین برای تو بود

در لحظه دست دادن به یه دوست، دستش رو فشار بده !

لباس های رنگی بپوش !

آب نبات چوبی لیس بزن !

نوزاد فامیل رو بغل کن !

عکسات رو با لبخند بگیر !

بستنی قیفی لیس بزن !

زیر جمله های قشنگ یه کتاب خط بکش !

به کوچیکتر ها سلام کن !

تلفن رو بردار و به دوست های قدیمیت زنگ بزن !

برو دریا، شنا کن !

هفت تا سنگ بنداز تو دریا و هفت تا آرزو کن !

به آسمون و ستاره ها نگاه کن !

چای بخور، برای دیگران هم چای دم کن !

جوراب های رنگی بپوش !

خواب ببین !

شعر بگو !

خاطرات قشنگ رو بنویس !

بالا بلندی، وسطی بازی کن !

قاصدک ها رو بگیر و آرزو کن و فوتشون کن !

خواب بد دیدی بپر، حتما یه لیوان آب بخور !

باغ وحش برو، شهربازی، چرخ و فلک سوار شو !

جمعه ها به کوه برو، هر جاش که خسته شدی، یه ذره دیگه ادامه بده !

نون خامه ای بخر و با لذت بخور !

قبل خواب کارای روزت رو مرور کن !

هیچ وقت خودت رو به مردن نزن !

نفس های عمیق بکش !

به دردو دل دیگران با دقت گوش بده !

سوار تاکسی شدی بلند سلام کن !

چون ... هر جا وایستی، مردی !

زنده باش، زندگی کن !

برای زنده موندن از داشته هات غافل نشو !

قدر همشون رو بدون، بگذار زندگی از اینکه تو زنده ای، به خودش ببالد !

و تو با نشاطی که به زندگیت می دهی، می توانی زنگار روزمره گی را از جانت بزدایی ...

و در آخر : بدان که روزمره گی، عین مردن است !

[ دو شنبه 18 / 9 / 1391برچسب:,

] [ 20:49 ] [ ♥نشـان سـیــــღز♥♥♥ ]

[ ]

 سه چیز را با احتیاط بردار : قدم ، قلم ، قسم؛

سه چیز را پاک نگه دار : جسم ، لباس ، خیال؛

سه چیز را به کار بگیر : عقل ، همت ، صبر؛

سه چیز را از خود دور نگهدار : افسوس ، فریاد ، نفرین؛

سه چیز را آلوده نکن : قلب ، زبان ، چشم؛

اما سه چیز را هیچ گاه فراموش نکن : خدا ، مرگ ، دوست ...

[ چهار شنبه 6 / 9 / 1391برچسب:,

] [ 22:0 ] [ ♥نشـان سـیــــღز♥♥♥ ]

[ ]

 *- اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اَباعَبْدِاللَّهِ اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَابْنَ رَسُولِ اللَّهِ اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا خِيَرَةَ اللَّهِ و َابْنَ خِيَرَتِهِ اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَابْنَ اَميرِالْمُؤْمِنينَ و َابْنَ سَيِّدِ الْوَصِيّينَ

 

سلام بر تو اى ابا عبداللّه سلام بر تو اى فرزند رسول خدا سلام بر تو اى برگزيده خدا و فرزند برگزيده اش سلام بر تو اى فرزند امير مؤ منان و فرزند آقاى اوصياء

 


ادامه مطلب

[ پنج شنبه 2 / 9 / 1391برچسب:,

] [ 20:3 ] [ ♥نشـان سـیــــღز♥♥♥ ]

[ ]

 مهدی جان !

گر بیایی کویر خسته  شب

گلشن مهر و نور می گردد

گر بیایی به زیر پای طلوع

چاه ، راهِ  عبور  می گردد

گر بیایی  ستارگان  سحر

در نگاه تو رنگ می بازند

گر  بیایی کبوتران  امید

لانه ها را دوباره می سازند

آری ای صبح مهربانِ امید

مشعل  دلفروز  زیبایی

روحِ شعرِ ستاره و دریا

کعبه قلب های شیدایی

تو بیا تا زِ پرتوی   رویت

شب تاریک ما سحر گردد

ورنه اِی مهرِ مهربان ، مهدی

بی تو هر لحظه تیره تر گردد

سلامتی و تعجیل در امر فرج مهدی فاطمه (عج) صلوات

[ پنج شنبه 2 / 9 / 1391برچسب:,

] [ 19:22 ] [ ♥نشـان سـیــــღز♥♥♥ ]

[ ]

 حسين (ع) يك درس بزرگ‌تر ازشهادتش به ما داده است و آن نيمه‌تمام گذاشتن حج و به سوي شهادت رفتن است.

حجي كه همه اسلافش، اجدادش، جدش و پدرش براي احياي اين سنت، جهاد كردند.

اين حج را نيمه‌تمام مي‌گذارد و شهادت را انتخاب مي‌كند، حج را به پايان نمي‌برد تا به همه حج‌گزاران تاريخ، نمازگزاران تاريخ، مؤمنان به سنت ابراهيم،بياموزد كه اگر امامت نباشد،اگر هدف نباشد، اگر حسين نباشد و اگر يزيد باشد، چرخيدن بر گرد خانه خدا، با خانه بت، مساوي است.

 

در آن لحظه كه حسين (ع) حج را نيمه‌تمام گذاشت و آهنگ كربلا كرد، كساني كه به طواف، هم‌چنان در غيبت حسين، ادامه دادند

مساوي هستند با كساني كه در همان حال، بر گرد كاخ سبز معاويه در طواف بودند

زيرا شهيد كه حاضر نيست در همه صحنه‌هاي حق و باطل، در همه جهادهاي ميان ظلم و عدل، شاهد است، حضور دارد، مي‌خواهد با حضورش اين پيام را به همه انسان‌ها بدهد كه وقتي در صحنه نيستي، وقتي از صحنه حق و باطل زمان خويش غايبي، هركجا كه خواهي باش!

 

بخشي از سخنراني دكتر علي شريعتي با عنوان «حسين (ع)، وارث آدم»

[ جمعه 1 / 9 / 1391برچسب:,

] [ 9:32 ] [ ♥نشـان سـیــــღز♥♥♥ ]

[ ]

مجله اینترنتی دانستنی ها ، عکس عاشقانه جدید ،