نشـــــان ســــیـــــــــــــــــــღـز♥

ساقه شکستن، قانون طوفـــان است تو نسیـــم باش و ... نوازش کن ...

 امام حسین هنوز مظلوم است

 

چون وقتی محرم می‌آید 

ستار پولدارترین مرد شهر، یکماه تکیه راه می‌اندازد و خودش در روز تاسوعا سر مردم گل می‌مالد و ۱۱ ماه هم سرشان شیره!

 

حسین (ع) هنوز مظلوم است

 

چون وقتی محرم می‌آید

قدرت سامورایی! شب ها در تکیه لخت می‌شود و میانداری می‌کند و روزها مردم را لخت می‌کند و زورگیری !

 

حسین (ع) هنوز مظلوم است

 

چون وقتی محرم می‌آید 

فرشید پوسترهای گلزار و مهناز افشار را از بساطش جمع می‌کند و آخرین ورژن! پوسترهای علی‌اکبر (ع) و حضرت عباس (ع) را در بساطش پهن !

 

حسین (ع) هنوز مظلوم است

 

چون وقتی محرم می‌آید 

آقا احمد تا پایان اربعین تمام پاساژش را سیاه می‌کند و تا آخر سال هم مشتری‌هایش را!

 

حسین (ع) هنوز مظلوم است

 

چون وقتی محرم می‌آید 

قادر روزهای تاسوعا و عاشورا قمه می‌زند و علم می‌کشد ولی در ماه رمضان سیگار از لبش نمی‌افتد!

 

حسین (ع) هنوز مظلوم است

 

چون وقتی محرم می‌آید 

سیامک چشم چران! که پاتوقش همیشه خدا نزدیک مدارس دخترانه است در دسته‌های عزاداری اسفند دود می‌کند!

 

حسین (ع) هنوز مظلوم است

 

چون وقتی محرم می‌آید 

نیما پشت ماکسیمایش می‌نویسد “من سگ کوی حسینم” ولی هیچ وقت از سگ ۱۱ماهه‌اش دور نمی‌شود!

  

حسین (ع) هنوز مظلوم است

 

چون وقتی محرم می‌آید

 

حاج آقا مداح معروف شهر بابت ۷ ساعت مداحی حقوق ۲۵۰ روز یک کارگر را می‌گیرد!

 

حسین (ع) هنوز مظلوم است

 

چون وقتی محرم می‌آید 

رییس شرکت لبنیات شیر تو شیر! ۳۰شب شیر صلواتی به خلق خدا می‌دهد و ۳۳۵ روز هم با اضافه کردن آب شیرشان را می‌دوشد! 

 

حسین (ع) هنوز مظلوم است

 

چون وقتی محرم می‌آید

به جای آنکه ما بر مصیبت مولا بگرییم، مولا بر مصیبت ما می‌گرید!

 

حسین (ع) هنوز مظلوم است

 

چون وقتی محرم می‌آید

حاج آقا فلاني، ۹شب مردم را به تقوی دعوت می‌کند ولی در شب دهم سر زود پایین آمدن از منبر با هیت امنا دعوا می‌کند!

  

حسین (ع) هنوز مظلوم است

 

چون وقتی محرم می‌آید

هیت امنای مسجد علیه السلام! درست وقت اذان ظهر عاشورا اطعام عزاداران را شروع می‌کنند و بعد از آن با انرژی و فلوت! سینه می‌زنند و گریه می‌کنند !

  

حسین (ع) هنوز مظلوم است

 

چون وقتی محرم می‌آید

 

کل یوم عاشورا

یعنی۱۰ روز و شب غم گریه

کل ارض کربلا

یعنیچند مسجد و چند تکیه !

 

حسین (ع) هنوز مظلوم است

 

چون وقتی خورشید عصر عاشورا غروب کرد

او هم می‌رود

تا سال بعد !

تا یاد بعد!

[ چهار شنبه 29 / 8 / 1391برچسب:,

] [ 20:40 ] [ ♥نشـان سـیــــღز♥♥♥ ]

[ ]

 یـاران گلیـن فغـانـه، مــاه محــرم اوْلـدۇ

دۇتدۇ جهانی ماته‌م، بیر اؤزگه عاله‌م اوْلدۇ

بیلمه م نه غمدی یارب، تازه ‌له ‌نیر بۇ هر ایل

بـۇ دردیـده‌‌ن عـلاوه، اوْلـدۇ غریبـه موشکـول

اوْلمـاز بـۇ درده چـاره، اوْلدۇ بۇ تازه نیسگیـل

اوْل شاه یکم سیپاهین، زوواری بر هم اوْلدۇ

نیسگیلله‌رون فداسی ائی شاه-ی-بی‌مددکار

اوْلمـادێ گــرچــی بـۇ ایـل، کـرب-وْ-بـلایه زووار

ساللێــق خییالـه قبـرون، اوْللـۇق سنـه عـزادار

بۇ ایلده بۇ موصیبه‌ت غـم اۆسته بیر غـم اوْلـدی

هانسێ غمینله موْلا بیلمه‌م گله‌ک فغانـه

یـوْخدۇر دیلیمـده یارا، جوملـه چکیـم بیانـه

کیمدیر دؤزه سنین تک، بۇ درد-ی-بیکه‌رانه

کیم سن کیمی بلاکئش، ائی فخرئ عاله‌م اوْلدۇ

وئردیله عون-وْ-جعفر، اوْل چؤلده تئشنه لب جان

اوْلــدۇ علـی-ی-اکبـــر راه-ی-خـــۇداده قـۇربـــان

ائتدیله شیرئ‌خواره طئفلون، نئشـان-ی-پئیکـان

ظۆلـم اۆستـه ظۆلـم-ی-تـازه، مـوْلا دۇبـاره اوْلـدۇ

لئیـلانـی ائتـدی مجنـون اوْل اکبـریـن فـراغــی

صبـر-وْ-قـراریـن آلـدێ، وصـلینیـن ایشتییاغــی

اؤلدۆردیله‌ر سیته‌ملـه، گؤرمـه‌دی توْی اوْتاغی

گـؤردۆ بـۇحالــی لئیـــلا دردیلــه همــده‌م اوْلـــدۇ

قالماز اۆره‌کده طاقه‌ت، چۆن ذیکر اوْلاندا ائسمون

قالدێ قۇرۇ یئر اۆسته، اۆچ گۆن یارالێ جئسمون

آت چاپدێ نعشون اۆسته، موْلا اوْ چؤلده خصمون

اوْل چؤلده ایستی قۇملار، رخمیوه مرهـه‌م اوْلـدۇ

فریاد اوْلا اوْ وقتـه‌ن ائـی سـروه‌ر-ی-مدینـه

قتلگه‌هی گزیـردی، نـازلـێ قێزێـن سکینـه

تاپدێ یارلێ نعشون، اوْل ماه-ی-بی‌قرینـه

وۇردۇ زی بسکـی باشـه، احوالـی بر هـم اوْلــدۇ

چکــدی نه درد-وْ-غملـه‌ر، کرب-وْ-بــلاده زینـب

تـاب ائتـدی هــر بــلایــه، راه-ی-وفــاده زینـب

گؤردۆ سر-ی-حۆسئینی، نوکئ جیداده، زینب

غمـده‌ن آغـاردی زولفی، رعنـا قـدی خــم اوْلــدۇ

 

 

شاعر: دلریش

 

[ شنبه 23 / 8 / 1391برچسب:,

] [ 22:34 ] [ ♥نشـان سـیــــღز♥♥♥ ]

[ ]

 

 

 آفتاب محرّم بر می دمد و کربلایِ دل را به هُرم سوزانش می گدازد.

بانگ چاووش کاروانِ محرّم به گوش می رسد و شیدائیان را دوباره به مهمانی شور و حماسه فرا می خواند و جان عشاق را از جام گریه سرمست می کند.

دسته های سوگوار حسینی، دوباره دست به ضریح سینه ها می آویزند و حسینیه دل را با گلاب اشک، غبار می روبند تا حماسه و اندوه کربلا را به میهمانی فرا خوانند.

هله! که محرّم فرا رسیده است.

ای ماه خون! بار دیگر از راه می رسی و با نسیم گرم کربلایی، قصه آلاله های سرخ را به گوش جان می رسانی.

در تقویم دل ما خاطره هیچ ماهی به سرخی تو نیست!

سلام خدا بر تو و بر ستارگانی که بر گردت حلقه زده اند!

و سلام خدا بر خورشیدِ فروزانی که در خود جای داده ای! دوباره سکوت تاریخ را درهم می شکنی و بغض ناله را از تنگنای حنجره ها آزاد می کنی.

بار دیگر از راه می رسی و برف سکوت را با آفتاب عشقی که بر آسمان سینه داری، آب می نمایی و آن را به اقیانوس خروشان فریاد می رسانی!

ای ماه خون خدا! قدومت گرامي...

 

               

                     

[ دو شنبه 20 / 8 / 1391برچسب:,

] [ 16:5 ] [ ]

[ ]

 کاش وقتی زندگی فرصت دهد

گاهی از پروانه‌ها یادی کنیم

 

کاش بخشی از زمان خویش را

وقف قسمت کردن شادی کنیم

 

کاش وقتی آسمان بارانی است

از زلال چشم‌هایش تر شویم

 

کاش دلتنگ شقایق‌ها شویم

به نگاه سُرخشان عادت کنیم

 

کاش شب وقتی که تنها می‌شویم

با خدای یاس‌ها خلوت کنیم

 

کاش گاهی در مسیر زندگی

باری از دوش نگاهی کم کنیم

 

فاصله‌های میان خویش را

با خطوط دوستی مبهم کنیم

 

کاش مثل آب، مثل چشمه‌ سار

گونه نیلوفری را تر کنیم

 

ما همه روزی از اینجا می‌رویم

کاش این پرواز را باور کنیم

 

کاش با حرفی که چندان سبز نیست

قلب‌های نقره‌ای را نشکنیم

 

کاش هر شب با دو جرعه نور ماه

چشم‌های خفته را رنگی زنیم

 

کاش بین ساکنان شهر عشق

ردپای خویش را پیدا کنیم

 

کاش رسم دوستی را ساده‌تر

مهربان‌تر، آسمانی‌تر کنیم

 

کاش اشکی قلبمان را بشکند

با نگاه خسته‌ای ویران شویم

 

کاش وقتی آرزویی می‌کنیم

از دل شفافمان هم رد شود

 

مرغ آمین هم از آنجا بگذرد

حرف‌های قلبمان را بشنود

[ چهار شنبه 15 / 8 / 1391برچسب:,

] [ 20:21 ] [ ♥نشـان سـیــــღز♥♥♥ ]

[ ]

 درویشی کودکی داشت که از غایت محبّت، شبْ پهلوی خویش خوابانیدی.

شبی دید که آن کودک در بستر می نالد و سر بر بالین می مالد.

گفت: ای جان پدر چرا در خواب نمی روی؟

گفت: ای پدر! فردا روزِ پنج شنبه است و مرا متعلّما (درس های) یک هفته پیشِ استاد عرضه می باید

که از بیم در خواب نمی روم مبادا که درمانم.

آن درویش صاحب حال بود.این سخن بشنید به فکر فرو رفت و.

چون با خود آمد گفت: واویلا، ؛ کودکی که درسِ یک هفته پیش معلّم عرض باید کرد شب در خواب نمی رود

پس مرا که اعمالِ هفتاد ساله پیش عرشِ خدا در روز مظالم (قیامت) بر خدایِ عالم الاَسرار عرض باید کرد حال چگونه باشد؟

[ دو شنبه 13 / 8 / 1391برچسب:,

] [ 15:9 ] [ ♥نشـان سـیــــღز♥♥♥ ]

[ ]

 

 

شمیم خوش بهشت از كنار آن بركه، یعنی غدیر عرشیان و بهشتیان، جان ها را می نوازد، این چه بوی خوشی است كه حتی پس از عبور قرن ها هنوز فضای جان مشتاقان را می نوازد؟ واقعه غدیر حادثه اى تاریخى نیست كه در كنار دیگر وقایع بدان نگریسته شود. غدیر تنها نام یك سرزمین نیست. یك تفكر است، نشانه و رمزى است كه از تداوم خط نبوّت حكایت مى كند. غدیر نقطه تلاقى كاروان رسالت با طلایه داران امامت است. آرى غدیر یك سرزمین نیست، چشمه اى است ابدی كه تا پایان هستى مى جوشد، كوثرى است كه فنا نمی پذیرد، افقى است بى كرانه و خورشیدى است عالمتاب ...

 

و تو ای مهربان مولای کریم ای امیرالمومنین (ع) که پایمردانه بر کائنات ایستادی و زمین و زمان همچون رشته آویخته از سر انگشت تو بود ! با کدامین زبان و احساس تو را روایت کنیم و شرح دل را بازگو نمائیم و تو را با کدامین زبان بسرائیم که جهان آفرینش نغمه وصف تو را میسرایند ؟

 

ای وارث غدیر و ای صاحب دست بیعت علوی، ای مالک ملک حیدری، ای والی سرزمین صفدری و ای مهر سپهر سروری، ای نوری که از تجلی گاه اراده الهی و نام خدا بر تو نازل گردید، ای شیر بیشه روز و عارف شب، ای بزرگتر از زمان که جامه تاریخ تا هزاران سال دیگر بر اندام نیرومند و مردانه ات نمی گنجد.

 

ای یگانه دادگری که قرآن را طراز عدالت خود قرار دادی، ای تنها با عظمت که تنهائیت زائیده کینه توزی های دشمنان و نادانی دوستانت بود. ای نمایانگر ذلت در برابر خدا و عزت در برابر دشمن، ای نمونه و اسطوره تضاد علوی، ای مرتضی علی (ع).

 

میدانی آنگاه که طوفان سیاه و شوم ذلت و مکر و نیرنگ حیله گران آل ابوسفیان بر مردم زبون و نگون بخت چیره گشت و سلطنت را جانشین امامت نمودند و دشمنان و خائنین به پیامبر و اسلام محمدی به دعوت و پیام الهی خداوند کفر ورزیدند و ندای رسول گرامی اسلام که درود خداوند بر او باد در پیام غدیر را نادیده گرفتند و حکومت بر حق تو را غصب نمودند ظلمت و تاریکی از قلب سیاه و آلوده به گناه جانشینان غاصب تو عیان گشت ؟

 

یا علی (ع) تو نور وحی و رسالت را بچشم خود دیدی و بوی خوش نبوت بمشامت رسید و بهنگام نزول وحی بر رسول خدا (ص) ناله دردناک شیطان را شنیدی و یگانه و تنها برای یاری اسلام قامت مردانه ات را برافراشتی و شیطان صفتان گمراه و مشرکین راه حق را چه خوش سیاست نمودی ؟

 

یا مرتضی علی (ع) ای ابرمردی که در تمامی پهن دشت آفرینش یگانه گوهر وجود جلوه ذات خدائی، ای در جمال پاک و مقدس تو نور انبیاء و عدالت قرآن و مهر و عشق الهی، ای چهره تمام نمای ذات حق،

ای رهبر مردان صفا و آئینه پاک خدا، ای شاهراه طریقت و عرفان و سلوک و صفا و ای حقیقت نامتناهی عالم وجود، چگونه لب به ستایش و ثنایت گشائیم ؟

 

زبان ما قادر به تجلیل شکوه کردگاری روح پرعظمت تو نیست. چگونه صبر بر انگیزه های کفرآمیز سفلگان و بت پرستان نمائیم و خوب آگاهیم که در غدیر وحی خداوند به نام تو آراسته شد و اسلام محمدی (ص) به آن استوار. غدیر تو تفسیر بدر واحد و شان نزول صفین و نهروان است زیرا بدر عدالت میخواست و خیبر در تماشای صداقت و شهامت تو بود و همانگونه که غدیر روز پیمان و عهد و روز عدالت و رهبری و امامت تو است ما شیعیانت نیز پیمان غدیر و عهد رسول گرامی اسلام (ص) را لبیک گفته و جانشینی بر حق تو را که وحی الهی و کلام قرآن کریم است را ارج می نهیم.

 

و اینك وارث غدیر، صاحب دست بیعت علوی، مالك ملك حیدری، والی سرزمین صفدری، مهر سپهر سروری، حجة بن الحسن العسكری در كنار غدیر روزگاران ایستاده است و از سر شوق و افتخار بر دستان مباركش بوسه می زنیم و بر بیعت با او دل نازنین صدیقه كبری، فاطمه زهرا علیها السلام را شادمان می سازیم.

 

بیعت با امامی ‌که چشمه‌های حکمت و دانش از ستیغ کوهساران شخصیت والایش ریزان و قادر است سعادت دو جهان را برای همگان به ارمغان آورد، او که به راه‌های آسمان از راه‌های زمین آشناتر بود، او که از شمیم روح پرور وحی محمدی صلی الله علیه و آله بهره‌مند شده و از کودکی در آغوش پر مهر نبوت پرورش یافته بود، او که عادل‌ترین داوران و شجاع‌ترین دلاوران، امیرمؤمنان و پناهگاه ستم دیدگان و دردمندان بود.

 

خجسته عید سعید غدیــرخم، بر دلدادگان آستان هدایت و شیعیان رهرو سعادت

مبارک بـاد

 

[ دو شنبه 13 / 8 / 1391برچسب:,

] [ 14:40 ] [ ♥نشـان سـیــــღز♥♥♥ ]

[ ]

 

آتشی نمى سوزاند "ابراهیم" را

 

و دریایى غرق نمی کند "موسى" را

 

کودکی، مادرش او را به دست موجهاى "نیل" می سپارد

تا برسد به خانه ی فرعونِ تشنه به خونَش

 

دیگری را برادرانش به چاه مى اندازند

سر از خانه ی عزیز مصر درمی آورد

مکر زلیخا زندانیش می کند

اما عاقبت بر تخت ملک می نشیند

 

از این "قِصَص" قرآنى هنوز هم نیاموختی ؟!

 

که اگر همه ی عالم قصد ضرر رساندن به تو را داشته باشند

و خدا نخواهد

نمی توانند

او که یگانه تکیه گاه من و توست !

 

پس

 

 

به "تدبیرش" اعتماد کن

 

به "حکمتش" دل بسپار

 

به او "توکل" کن

 

و به سمت او "قدمی بردار"

 

تا ده قدم آمدنش به سوى خود را به تماشا بنشینی ...

 

[ جمعه 10 / 8 / 1391برچسب:,

] [ 10:45 ] [ ♥نشـان سـیــــღز♥♥♥ ]

[ ]

 دهه 50-60

ما ماهواره نداشتیم

ما را رستوران نمی بردند که بدانیم جوجه کباب چه شکلی است

ما خیلی قانع بودیم به خدا

صحنه دارترین تصاویر عمرمان عکس خانم های مینی ژوب پوشیده بود توی مجله های قدیمی

یا زنانی که موهایشان باز بود توی کتاب های آموزش A.B.C.D

زنهای فیلمهای تلوزیون ما توی خواب هم روسری سرشان می کردند

حتی توی کتابهای علوممان هم با حجاب بودند

ما فکر می کردیم بابا مامان هایمان ما را با دعا کردن به دنیا آورده اند

عاشق که می شدیم رویا می بافتیم

موبایل نداشتیم که اس ام اس بدهیم

ما خودمان خودمان را شناختیم

بدنمان را

جنسیتمان را یواشکی و در گوشی آموختیم

هیچکس یادمان نداد

و حالا گیر افتاده ایم بین دو نسل

نسلی که عشق و حال هایشان را توی شهر نو ها و کاباره های لاله زار کرده بودند

و نسلی که دارد با فارسی وان و من و تو و ایکس باکس و فیس بوک بزرگ می شوند

و هیچکدامشان مارا نمی شناسند و نمی فهمند

[ جمعه 10 / 8 / 1391برچسب:,

] [ 10:43 ] [ ♥نشـان سـیــــღز♥♥♥ ]

[ ]

پدرم همیشه می‌گوید:

 

این خارجی‌ها که الکی خارجی نشده‌اند، خیلی کارشان درست بوده که توی خارج راهشان داده‌اند

 

البته من هم می‌خواهم درسم رابخوانم؛ پیشرفت کنم؛ سیکلم را بگیرم و بعد به خارج بروم. ایران با خارج خیلی فرغ دارد. خارج خیلی بزرگتر است. من خیلی چیزها راجب به خارج می‌دانم.

 

 

 

تازه دایی دختر عمه‌ی پسر همسایه‌مان در آمریکا زندگی می‌کند. او می‌گوید: "در خارج آدم‌های قوی کشور را اداره می‌کنند"

 

مثلن همین "آرنولد" که رعیس کالیفرنیا شده است

 

ما خودمان در یک فیلم دیدیم که چطوری یک نفره زد چند نفر را لت و پار کرد و بعد... البته آن قسمت‌های بی‌تربیتی فیلم را ندیدیم اما دیدیم که چقدر زورش زیاد است، بازو دارد این هوا. اما در ایران هر آدم لاغر مردنی را می گذارند مدیر بشود. خارجی‌ها خیلی پر زور هستند و همه‌شان بادی میل دینگ کار می‌کنند. همین برج‌هایی که دارند نشان می‌دهد که کارگرهایشان چقدر قوی هستند و آجر را تا کجا پرت کرده‌اند.

 

 

 

ما اصلن ماهواره نداریم. اگر هم داشته باشیم؛ فقط برنامه‌های علمی آن را نگاه می‌کنیم. تازه من کانال‌های ناجورش را قلف کرده‌ام تا والدینم خدای نکرده از راه به در نشوند. این آمریکایی‌ها بر خلاف ما آدم‌های خیلی مهربانی هستند و دائم همدیگر را بقل می‌کنند و بوس می‌کنند. اما در فیلم‌های ایرانی حتا زن و شوهرها با سه متر فاصله کنار هم می‌نشینند. همین کارها باعث شده که آمار تلاغ روز به روز بالاتر بشود.

 

در اینجا اصلن استعداد ما کفش نمی‌شود و نخبه‌های علمی کشور مجبور می‌شوند فرار مغزها کنند. اما در خارج کفش می‌شوند.

 

 

 

مثلاً این "بیل گیتس" با اینکه اسم کوچکش نشان می‌دهد که از یک خانواده‌ی کارگری بوده، اما تا می‌فهمند که نخبه است به او خیلی بودجه می‌دهند و او هم برق را اختراع می‌کند. پسر همسایه‌مان می‌گوید اگر او آن موقع برق را اختراع نکرده بود؛ شاید ما الان مجبور بودیم شب‌ها توی تاریکی تلویزیون تماشا کنیم.

 

 

 

از نظر فرهنگی ما ایرانی‌ها خیلی بی‌جمبه هستیم. ما خیلی تمبل و تن‌پرور هستیم و حتی هفته‌ای یک روز را هم کلاً تعطیل کرده‌ایم. شاید شما ندانید اما من خودم دیشب از پسر همسایه‌مان شنیدم که در خارج جمعه‌ها تعطیل نیست. وقتی شنیدم نزدیک بود از تعجب شاخدار شوم. اما حرف‌های پسر همسایه‌مان از بی بی سی هم مهمتر است.

 

 

 

ما ایرانی‌ها ضاتن آی کیون پایینی داریم. مثلن پدرم همیشه به من می‌گوید "تو به خر گفته‌ای زکی". ولی خارجی‌ها تیز هوشان هستند. پسر همسایه‌مان می‌گفت در آمریکا همه بلدند انگلیسی صحبت کنند، حتا بچه کوچولوها هم انگلیسی بلدند. ولی اینجا متعسفانه مردم کلی کلاس زبان می‌روند و آخرش هم بلد نیستند یک جمله‌ی ساده مثل I lav u بنویسند. واقعن جای تعسف دارد.

 

این بود انشای من

[ جمعه 10 / 8 / 1391برچسب:,

] [ 10:38 ] [ ♥نشـان سـیــــღز♥♥♥ ]

[ ]

 همه چیز از خواستن شروع می شود .

خواستن غریزی ترین واکنش بشر نسبت به نداشته هایش است.

همین که خیره میشوی به چیزی که تنها دلت تصاحبش را میخواهد ، خواستن ، قدرتش را به رخ می کشد ...

مشکل انسان ها در خواستن ِ نداشته هایشان نیست ، مشکلشان در کنار آمدن با این نداشته هاست ...

اینجاست که احساس خوشبختی مقطعی می شود

 

به محض اینکه شما چیزی را دیدید که داشتنش را میخواهید خوشبحتی تبدیل به احساسی می شود که تا آن را بدست نیاورید از آن محرومید

 

و اینجاست که حسادت رخ میدهد

حسادت مفهومی لحظه ایست که در یک لحظه در ناخود آگاه شما جوشش میکند و شما را ملزم به تصاحب میکند

در حسادت ، مشکل شما نداشته های دیگران نیست ، بلکه داشته هاییست که آن ها دارند و شما ندارید

به عنوان مثال شما هیچوقت برای داشتن یک سیاره حسادت نمیکنید ، زیرا دیگران هم سیاره ندارند

 

خیلی مهم است که بدانید میزان حسادت به میزان ارزشی است که شما برای دیگران قائلید

تا مادامی که در درون شما به همان اندازه که حواستان به دیگران هست به خودتان نیست ، حسادت رخ می دهد

مادامی که دنیایمان درگیر بدست آوردن ِ داشته های دیگران است هیچگاه احساس خوشبختی در ما متولد نمی شود

زیرا همیشه در هر سطحی که باشیم باز هم چیزی هست که نداشته باشیم و دوباره درگیر تصاحب میشویم .

و این چرخه ی باطل ادامه دارد...

 

سخت است باور اینکه یک انسان میتواند خودش را با نداشته هایش بپذیرد ، انسان تا وقتی خود را کشف نکرده ، از خود لذت نمی برد

تا مادامی که از خود لذت نبرد نمی تواند به خودش قناعت کند تا وقتی نتواند به خودش قناعت کند ، جواب سوال هایش را در دیگران میجوید

آنهم چه دیگرانی ؟ که همه شبیه خودش گم کرده ای دارند ... که هیچ گاه پیدا نمی شود

 

نیت ها ، نقش بزرگی در احساس رضایت دارند شما درس نمی خوانید که به دانشگاه بروید تا از دانشگاه رفتن ِ خودتان لذت ببرید

شما درس میخوانید که دانشگاه بروید تا از دیگران عقب نمانید

 

شما 3 سال سخت کار نمی کنید تا ماشینی را بخرید ، که در رویایتان همیشه پشتش نشسته اید

شما کار میکنید تا ماشینی را بگیرید که دیگران به شما القا کرده اند فوق العاده است

 

....

 

شما آنقدر در دیگران حل شده اید که تمام نیت هایتان وابسته به تفکر ، نگرش ، زندگی و ارزش های آنهاست

ارزش هایی که چون همیشه به واسطه ی حضور دیگری ارزش میگیرد پس رقابت ایجاد می کند

رقابت بین تمام افرادی که " خود " را جا گذاشته اند و با هم بر سر اول بودن رقابت میکنند

طبیعیست شما حتی اگر اول هم باشید خیلی احساس خوشبختیتان دوام نمی آورد

زیرا همیشه در هر چیزی ، بالای داشته های شما وجود دارد

.

.

.

باید باور کرد احساس زیبایی در زندگی به درون شماست .

به صرف اینکه وارد دنیای بیرونتان می شوید اگر " خود " را همراه نداشته باشید به " جلب توجه " پناه میبرید .

و هر چقدر هنرمندانه توجه ها را جلب کنید در لحظات تنهایی چیزی برای لذت بردن ندارید

زیرا توجه نیز مفهومیست که با حضور دیگران تعریف می شود . و دیگران هم برای مدت زیادی شما را اول نگه نمیدارند...

زیرا طاقت دوم بودن را ندارند و اینگونه است که دیگران میتوانند برای احساس ِ خوشبختی شما تصمیم بگیرند

زیرا این احساس را روی اطرافیانتان سرمایه گذاری کرده اید ...

 

یــــــــــــــــاد بگیرید شما در یک چیز اول هستید .

حتی اگر نخواهید هیچ کسی نمی تواند جز شما در آن اول باشد آن هم خود بودن است .

شما اگر خودتان باشید جذابید . زیرا جذابیت مختص هر چیز کمیاب است .

و از هر انسان ، تنها یکی به وجود آمده

 

بیایید باور کنید کافیست یک بار باب میل دلتان بچرخید تا شب وقت خوابیدن پر از احساس خوب باشید

به درک که دیگران میگویند " این جو گیر رو نگاه کن "

وقتی دلتان میخواهد زیر باران برقصید خوب برقصید ...

وقتی دوس دارید دستمال گردن بگذارید خوب بگذارید ...مهم احساس شماست .

 

اگر دیگران هم عکس العملی نشان دادند به پای این بگذارید که شهامت انجام خواسته های درونی خود را ندارند

و میخواهند از کسی که این کار را میکند ایراد بگیرند

 

این را بدانید

خوشبختی احساسی درونیست که با بدست آوردن نداشته ها ، حاصل نمی شود

خوشبختی مستقل تر از این حرفاست که وابسته به بود و نبود ِ چیزی شود

و هنگامی حاصل می شود که شما از خویش احساس رضایت داشته باشید

اگر روزی توانستید از خودتان با تمام گند هایی که میزیند راضی باشید

خوشبختی در شما استمرار پیدا میکند ... هر لحظه برای شما زیباست

حتی درد هایتان را دوست دارید

زیرا درد هایتان بیشتر از هر چیزی به درونتان تعلق دارند ...

دردهایتان را به آغوش می کشید که بوی اصالت میدهند و زیبا تر از این ... نخواهد بود

[ جمعه 10 / 8 / 1391برچسب:,

] [ 10:27 ] [ ♥نشـان سـیــــღز♥♥♥ ]

[ ]

روزی مرد بسیار ثروتمندی که از شیوانا دل خوشی نداشت با خدمتکارانش در بیرون شهر با شیوانا و تعدادی از شاگردانش روبه رو شد.

مرد ثروتمند با حالتی پر از غرور و تکبر به شیوانا گفت :

تصمیم گرفته ام پول خودم را هدر دهم و برایت سنگ قبری گران قیمت تهیه کنم .

بگو جنس این سنگ از چه باشد و روی آن چه بنویسم تا هر کس بالای آن قبر بایستد و برای تو آرامش طلب کند شاد شود و خنده اش بگیرد!

شیوانا خنده ای کرد و پاسخ داد : سنگ قبر مرا از جنس آیینه انتخاب کن و روی آن هیچ چیز ننویس!

بگذار مردمی که بالای آن می ایستند تصویر خودشان را ببینند و اگر هم آمرزشی طلب می کنند نصیب خودشان شود.

مرد ثروتمند که حسابی جا خورده بود برای اینکه جلوی اطرافیانش کم نیاورد با تمسخر گفت :

اما همه که برای دعای آمرزش بالای سنگ قبر نمی ایستند ؟

و شیوانا با همان تبسم گرم و صمیمانه همیشگی اش گفت :

آنها آیینه ای بیش نخواهند دید.

[ جمعه 10 / 8 / 1391برچسب:,

] [ 10:19 ] [ ♥نشـان سـیــــღز♥♥♥ ]

[ ]

 مرد بودن سخت ترین کار دنیاست، درست مثل بیدار شدن از خواب در صبح روز های پاییزی که یکی از سخت ترین کار های دنیاست!

 

مرد که باشی همه دنیا از تو انتظار دارند، انتظارات بجا و نابجا! اما تو مردی باید خورد شوی و شکسته شوی و تکه تکه شوی اما دم نزنی!

مرد که باشی دنیا و زمین و زمان برایت کوتاه میشوند، نیست میشوند، دیده نمیشوند!

مرد که باشی روزها را سپری میکنی و وقتی به خودت می آیی که موهایت سفید شده و به گذشته فکر میکنی!

مرد که باشی شبها برای فردایت برنامه ریزی میکنی، فکر میکنی، فکر میکنی، فکر میکنی!

مرد که باشی باید مسئول باشی، بزرگ باشی، بچه نشوی، باید پدر باشی، بچه بازی نکنی، باید تکیه گاه باشی

باید شانه برای همدمت باشی، باید با طوفان درونت کوه آرامش اطرافیانت باشی

مرد که باشی باید بخوری و دم نزنی، باید بریزی توی خودت، مچاله شوی، خرد شوی، تکه تکه شوی اما دم نزنی!

 

مرد بودن سخت ترین کار دنیاست، آشوب که باشی، طوفانی که باشی،

باید مثل گردباد همه چیز را درون خودت قورت دهی تا مبادا آرامش و آسایش اطرافیانت بهم بریزد!

مرد که باشی نباید از مسئولیت شانه خالی کن، باید استوار باشی، محکم باشی، پدر باشی!

مرد که باشی باید مصمم باشی، پر قدرت باشی، پر انرژی باشی و همیشه امیدوار!

 

آری مرد بودن سخت ترین کار دنیاست،

باید مرد باشی تا هم خودت باشی و هم چیزی که دیگران میخواهند،

باید مرد باشی تا بدانی مرد بودن درست مثل مادر بودن، سختترین کار دنیاست!

[ شنبه 9 / 8 / 1391برچسب:,

] [ 20:54 ] [ ♥نشـان سـیــــღز♥♥♥ ]

[ ]

یه روز یه نفر میاد توی یه فروشگاه و به فروشنده میگه :

آقا من میخوام باهات سر 500 دلار شرط ببندم که میتونم از تهِ فروشگاهت با شیلنگ , آب بریزم توی این لیوانی که اینجاست ....

 

فروشنده میگه : باشه مشکلی نیست ...

یارو میره ته فروشگاه و شیلنگ آب رو باز میکنه و آبو میریزه به کل فروشگاه . همه جارو خیس میکنه و هیچی هم توی لیوان نمیریزه ...

 

فروشنده خوشحال میشه و میگه : تو باختی ... 500 دلارو رد کن بیاد .

یارو در حالی که داشت میخندید 500 دلارو داد به فروشنده ...

فروشنده گفت : چرا میخندی؟ تو الان 500 دلار باختی ...!!

 

یارو میگه : اونو میبینی اونور خیابون وایساده ؟

من با اون سرِ 10 هزار دلار شرط بستم که میتونم بیام توی فروشگاهت و همه جارو خیس کنم و هیچ دعوایی هم نشه ....

 و حالا شرطو بردم ...

 

[ شنبه 9 / 8 / 1391برچسب:,

] [ 20:47 ] [ ♥نشـان سـیــــღز♥♥♥ ]

[ ]

 قورباغه توی کلاس ورجه ورجه میکرد.

آقای افتخاری گفت : قاسم! این قورباغه را از کلاس بینداز بیرون.

قاسم گفت : آقا اجازه؟ ما از قورباغه میترسیم

آقای افتخاری گفت : ساسان! تو این قورباغه را بینداز بیرون

ساسان گفت : آقا اجازه؟ ما هم میترسیم

آقای افتخاری گفت : بچه ها! کی از قورباغه نمیترسه؟

من گفتم : آقا اجازه؟ ما نمیترسیم

آقای افتخاری گفت : کیف و کتابت را بردار و زود از کلاس برو بیرون.

گمان میکنم که محمود مرا لو داده باشد؛ وگرنه آقای افتخاری از کجا میدانست که من قورباغه را به کلاس آوردم؟!

 

کتاب کی بود رفت زیر میز؟

(منوچهر احترامی)

[ چهار شنبه 8 / 8 / 1391برچسب:,

] [ 18:55 ] [ ♥نشـان سـیــــღز♥♥♥ ]

[ ]

معما رو کمتر از 20 ثانیه حل کنید اگه ضریب هوشی شما بالاتر از متوسط است 

 

برای دیدن جواب خط زیر رو های لایت کنید

|||  18  |||

 

[ چهار شنبه 8 / 8 / 1391برچسب:,

] [ 18:39 ] [ ♥نشـان سـیــــღز♥♥♥ ]

[ ]

 آقا ما تف، شما آبشار نیاگارا

 

ما بدبخت حقیر، شما کوروش کبیر

 

ما طرح مسکن مهر، شما برج العربی

 

ما مینیمم نسبی، شما ماکسیمم مطلق

 

آقا اصن ما قیژقیژ دیال آپ، شما امواج وایرلس

 

آقا ما باد بزن دستی، شما کولر گازی نانو

 

آقا ما ورزش از نگاه دو، شما برنامه نود!

 

آقا ما فـــ، شما فرحزاد !

 

آقا ما شورش قبیله‌ای، شما گفتگوی تمدن‌ها

 

آقا ما لکنت زبون، شما سخنگوی دولت !

 

آقا ما مخـمون تاب داره، شما حیـاط ویلاتون!

 

آقا ما برف، شما بهمن

 

آقا ما کوله پشتی، شما کوله باری از تجربه

 

آقا ما بله قربان- بله قربان ...، شما سلطان

 

آقا ما علوم اول راهنمایی، شما فیزیک انتگرال

 

آقا ما تقویم جیبی، شما موسسه ژئو فیزیک!

 

آقا ما جرز لای دیوار، شما پتروس فداکار

 

آقا ما فلافل، شما هات رویال برگر با پنیر و قارچ

 

آقا ما بن کارگری، شما بن تخفیف دیزنی لند

 

آقا ما سوختگی درجه ۳، شما برنزه شکلاتی

 

آقا ما یه نقطه توی فضا، شما مبدا مختصات

 

آقا ما سیمبیان، شما آندروید

 

آقا ما کلوب، شما فیسبوک

 

آقا ما جرقه، شما بیگ بنگ

 

آقا ما سفیر امید، شما اتلانتیس

 

آقا ما cd، شما بلو ری

 

آقا ما x=2، شما E=mc2

 

آقا ما می‌ریم اغذیه، شما برین پدیده

 

آقا ما مستشار شما، جهانگیرشاه دولو

 

آقا واسه شما میگن علف باید به دهن بزی شیرین بیاد

اما واسه ما میگن این الاغ هر یونجه‌ای که جلوش باشه میخوره!

 

دشمنـــــی دورنـــــگی نیســت

کاش دوستـــــان هم در موقــع خود چون دشمنـــــان

بی ریــــا بودند.

[ سه شنبه 7 / 8 / 1391برچسب:,

] [ 9:1 ] [ ♥نشـان سـیــــღز♥♥♥ ]

[ ]

 راحبه کلیسا مشغول پر کندن چند مرغ بود. گربه ای آمد و یکی از مرغ ها را قاپید و فرار کرد.

راحب فریاد زد: پدر، گربه مرغ را برد.

کشیش از توی یکی از اتاق ها با صدای بلند گفت: انجیل را بیاور!

گربه تا این را شنید مرغ را انداخت و فرار کرد.

گربه های دیگر دورش جمع شدند و با افسوس پرسیدند: تو که این همه راه مرغ را آوردی چرا آنرا انداختی؟

گربه گفت: مگر نشنیدید گفت انجیل را بیاور؟

گربه ها گفتند انجیل کتاب آسمانی آنهاست به ما گربه ها چه ربطی دارد؟

گربه گفت اشتباه شما همین جاست

کشیش می خواست آیه ای پیدا کند و بگوید از این به بعد کشتن گربه ثواب است و نسل مان را از روی زمین بردارد!

دشمنـــــی دورنـــــگی نیســت

کاش دوستـــــان هم در موقــع خود چون دشمنـــــان

بی ریــــا بودند.

[ سه شنبه 7 / 8 / 1391برچسب:,

] [ 8:43 ] [ ♥نشـان سـیــــღز♥♥♥ ]

[ ]

 پادشاهی نادان به خری علاقه وافری نشان میداد

مرد متملقی نیز برای خوش آمد شاه از خر تعریف کرد و گفت :

این خر آنقدر باهوش و نازنین است که من میتوانم به او خواندن و نوشتن یاد دهم!

شاه گفت آیا تو میتوانی؟ پس یادش بده!

مرد گفت بله اما اینکار 50 هزار درهم خرج دارد و 30 سال زمان میبرد.

شاه هر دو شرط را قبول کرد و دستور داد به او 50 هزار درهم بدهند.

عده ای از درباریان به آن مرد گفتند «مرد حسابی، آخر تو چگونه میتوانی به یک الاغ خواندن و نوشتن یاد دهی؟»

مرد گفت الان که 50 هزار درهم دارم و مطمئنم در عرض سی سال یا این شاه میمیرد یا من و یا این خر!

دشمنـــــی دورنـــــگی نیســت

کاش دوستـــــان هم در موقــع خود چون دشمنـــــان

بی ریــــا بودند.

[ سه شنبه 7 / 8 / 1391برچسب:,

] [ 8:41 ] [ ♥نشـان سـیــــღز♥♥♥ ]

[ ]

 تو یه پاساژ راه میرفتم که یهو خوردم به یه نفر و اون افتاد زمین سریع رفتم بلندش کنم و گفتم واقعا عذرخواهی میکنم و وقتی دستشو گرفتم دیدم طرف از این مجسمه های مانکنی هست که جلوی مغازه میذارن. اطرافمو که نگاه کردم دیدم یه یارو داره بهم نگاه میکنه و یه لبخند تمسخر هم رو لباشه. بهش گفتم خنده داره من فکر کردم آدمه. یارو چیزی نگفت خوب که دقت کردم دیدم همونم یه مانکن دیگه است :|

 

اخرش ما نفهمیدیم تو رو بوسی کردن باید دوتا بوس کنیم یا سه تا

لامصب خیلی شرایط سختیه یهو میخوای سه تا بوس کنی طرفو ، اون دوتا بوس میکنه جا خالی میده وسط جمع ضایع میشی :|

 

این همه درس خوندیم بالاخره نفهمیدیم رابطه ی فیثاغورس با کی بود !

قضیه اش چی بوده اصلا !!

بالاخره چی شد !؟

 

دوست دارم الان یکی بغلم کنه بگه چته دیوونه بیا این یه نخ سیگارو بکش ؟؟؟

منم بگم پاشو برو گمشو آشغال ناباب

خیلی صحنه آموزنده و ملودرامی میشه !

 

دو تا خانوم داشتن با خاطرات لاغریشون واسه هم افه میومدن. اولی می گه من اونقدر لاغر بودم که وقتی می رفتم حموم مامانم با یه چیزی روی چاه رو می پوشوند تا من توی چاه نیفتم. دومی می گه این که چیزی نیست، من یه بار یه آلبالو رو با هسته قورت دادم، همه ی فامیلامون می گفتن اوا زری خانوم چند ماهه حامله ای؟

 

بعضی ها پشت فرمون چنان با دقت، ظرافت و پشتکار عجیبی

با انگشت دماغشون رو حفاری می کنن

انگاری عسلویه ست الانه که نفت و گاز بزنه بیرون

 

تو کافی‌شاپ دختره مدام دستش‌و می‌کشید رو دست پسره، پسره‌م لبخند می‌زد

دستم‌و کشیدم رو اون یکی دستم، اصلن خنده‌دار نبود!

 

دقت کردین هروقت یه خواب خوب میبینی صب پاشی یادت نمیاد

اما کافیه یه خواب ناجور ببینی ، تا شیش ماه تو مخته !

 

ایرانسل در آینده ای نزدیک:

مشترک گرامی چه خبر؟ مامان بابا خوبن؟

بچه کوچولو چه طوره؟ الهی ایرانسل قربونش بره :-*

مشترک گرامی یه طرح دارم پاییزه یکی سیم کارت بخر ، دوتا ببر

یکی میارم در خونتون یکی می دم به عموتون یکی هم واسه عمتون !

مشترک گرامی کاری باری نداری فعلا ؟ قربونت ایرانسل

دشمنـــــی دورنـــــگی نیســت

کاش دوستـــــان هم در موقــع خود چون دشمنـــــان

بی ریــــا بودند.

[ سه شنبه 7 / 8 / 1391برچسب:,

] [ 8:36 ] [ ♥نشـان سـیــــღز♥♥♥ ]

[ ]

 در بهار شل و بیحال می شوم، خوابم می گیرد، کسل می شوم، هوا بلاتکلیف است،

 حساسیت های فصلی کلافه ام می کند و بهار فصل مورد علاقهء من نیست.

 

گرمای تابستان دیوانه ام می کند، یک روز درمیان گرما زده می شوم، از عرق کردن بیزارم، کولر ماشین میگرن ام را فعال می کند،

 شبها از گرما خوابم نمی برد و تابستان فصل مورد علاقهء من نیست.

 

پاییز افسرده است، خسته است، غمگین است، انگار خودش هم می خواهد که نباشد، غروبهایش دلگیر است، خیابانهایش پرترافیک است، بپوشی گرم است، نپوشی سرد است، روز هنوز شروع نشده تمام می شود و پاییز فصل مورد علاقهء من نیست.

 

زمستان کلاً کم است، از یک طرف نصفش را پاییز گرفته و نصف دیگرش را بهار، همهمه دارد، شلوغی دارد،

یک روز در میان بادی به کله ام می خورد و میگرن ام بالا می زند و زمستان فصل مورد علاقهء من نیست.

 

هیچ فصلی را به خودی خود دوست ندارم، هیچ فصلی برایم خاص نیست،

هیچ فصلی آنقدر ویژگی ندارد که آن را متعلق به خود یا خود را متعلق به آن بدانم.

اگر بخواهد خوش بگذرد، در هر فصلی می تواند بگذرد. اگر بخواهد غم نباشد، در هر فصلی می تواند نباشد.

من برای شاد بودن به چیزی بالاتر از فصلها نیاز دارم.

امید داشتن برای من در چیزی فراتر از نسیم بهاری و میوه تابستانی و غروب پاییزی و لباس زمستانی تعریف می شود.

 

بگذارید این را با صداقت بگویم، تنها فصلی که می تواند من را خوشحال کند، سالاد فصل با سس فراوان است!

دشمنـــــی دورنـــــگی نیســت

کاش دوستـــــان هم در موقــع خود چون دشمنـــــان

بی ریــــا بودند.

[ سه شنبه 7 / 8 / 1391برچسب:,

] [ 8:31 ] [ ♥نشـان سـیــــღز♥♥♥ ]

[ ]

[ دو شنبه 6 / 8 / 1391برچسب:,

] [ 20:23 ] [ ♥نشـان سـیــــღز♥♥♥ ]

[ ]

 سـرما در منـاطق زلـزله زده اهـر و ورزقـان


زلزله تمام شد ولی زخم های زلزله آذربایجان تمامی ندارد. هرچند پس لرزه ها هم ضعیف تر از آن اند که قربان بگیرند؛ اما قربانیان تازه در مناطق زلزله زده، حاصل بدعهدی و بی مسئولیتی مسئولان است. چراکه حالا سرما از آسیب دیدگان جان می گیرد. فوت کودک ۲ ساله بر اثر سرما در ورزقان و جان باختن آسیب دیده دیگری در اثر آتش سوزی چادرهای ناایمن، نمونه هایی از اخبار تلخی است که این روزها از مناطق زلزله زده آذربایجان می رسد. آمار دقیق آتش سوزی چادرها مشخص نیست اما هلال احمر اعلام کرده در دو هفته گذشته تعدادی از چادر‌ها به دلیل استفاده از وسایل گرمایشی دچار حریق شدند.

با ادامه روزهای رو به سردی فصل پائیز، سرمای زودرس تمامی مناطق زلزله زده ورزقان و اهر را فرا گرفته و مشکلات فراوانی برای مردم این مناطق بوجود آورده است که در صورت ادامه این روند و بی توجهی مسئولان و مدیران ذیربط تحمل سرما در شرایط آب و هوایی این منطقه غیر ممکن خواهد بود. پیشتر اعلام شده بود که قبل از فرا رسیدن فصل سرما و طی ۴۵ روز، مسکن موقت برای زلزله زدگان ایجاد خواهند کرد اما این قول ها تاکنون عملی نشده است.

از همین رو نماینده ورزقان در مجلس مشکل فعلی مردم را بدقولی مسئولان خوانده و به ایلنا می گوید: مشکل اصلی در مناطق زلزله زده تعلل مسئولان است و در اجرا و مدیریت ضعف وجود دارد چرا که هنوز مردم در چادر زندگی می‌کنند و ما بار‌ها از مسئولان خواستیم که چادر‌ها را جمع کند و شزایط اسکان موقت را فراهم کند. دهقان با اشاره به سرما و شرایط سخت حاکم بر مردم در چادرها اشاره می کند که اقلیم این مناطق به گونه‌ای است که از هم اکنون در کوههای اطراف برف باریده است و سرما مردم را آزار می‌دهد. بارندگی اخیر نیز باعث شد که آب به چادرهای مردم برود و شرایط سخت باید هر چه زود‌تر پایان یابد.


ادامه مطلب

[ دو شنبه 6 / 8 / 1391برچسب:,

] [ 19:37 ] [ ♥نشـان سـیــــღز♥♥♥ ]

[ ]

 دختر سرزمین من

احساس میکنم این روزها معنای زیبایی را گم کرده ای

باور کن زیبایی در چشمهای امانتیه رنگ روشن و لبهای برجسته کرده سرخ نیست

باور کن هر چه قدر هم دماغت را کوچک کنی و سر بالایش کنی زیبا نخواهی شد

باور کن پوست سیاه و سایه های سفید زیباترت نمیکند

دختر سرزمین من

ملاک های زیباییت را تغییر بده

زیبایی ظاهری هر فرد همانیست که خداوند در وجودش قرار داده

زیبایی ظاهر زمانی به چشم خواهد آمد که تو قلب پاکی داشته باشی آنوقت همه تو را زیبا خواهند دید

با دقت به اطرافت نگاه کن

خلاقیت دست دکتران جراح همه را یک شکل کرده

باور کن این زیبایی نیست

این تو را به عروسکی تبدیل میکند در دست انسان های ظاهر پرست و کثیف که تو را برای عیش و عشرت لحظه ایشان میخواهند

دختر زیبای سرزمین من

از صمیم قلب برایت آرزو میکنم زیبایی حقیقی گم شده ات را دوباره پیدا کنی

[ دو شنبه 6 / 8 / 1391برچسب:,

] [ 8:33 ] [ ♥نشـان سـیــــღز♥♥♥ ]

[ ]

 سه جادوگر به سه ساعت سواچ نگاه میکنند؛
کدام جادوگر به کدام ساعت نگاه میکند
.
.
.
.
.
حالا به انگلیسی ترجمه کن
.
.
.
.
.

Three witches watch three Swatch watches
Which witch watch which Swatch watch

[ یک شنبه 5 / 8 / 1391برچسب:,

] [ 15:19 ] [ ♥نشـان سـیــــღز♥♥♥ ]

[ ]

 

 

مَردم به موجودی گفته میشه که از بدو تولد همراهیت میکنه و تا روز مرگت مجبوری که برای اون زندگی کنی

برای مَردم خیلی مهمه که تو :

چی میپوشی؟

کجا میری؟

چند سالته؟

بابات چیکارس؟

ناهار چی خوردی؟

چند روز یه بار حموم میری؟

چرا حالت خوب نیست؟

چرا میخندی؟

چرا ساکتی؟

چرا نیستی؟

چرا اومدی؟

چرا اینطوری نوشتی؟ عاشق شدی؟

چرا اونطوری نوشتی؟ فارغ شدی؟

چرا چشات قرمزه؟ حشیش کشیدی؟

چرا لاغر شدی؟ شکست عاطفی خوردی؟

چرا چاق شدی؟ زندگی بهت ساخته؟

و چراهای بسیاری که تا جوابش رو بدست نیاره دست از سرت ور نمیداره.

 

مَردم ذاتا قاضی به دنیا میاد.

بدون ِ اینکه خودت خبر داشته باشی، جلسه دادگاه برات تشکیل میده، روت قضاوت میکنه،

حکم برات صادر میکنه و در نهایت محکوم میشی.

 

مَردم قابلیت اینو داره که همه جا باشه، هرجا بری میتونی ببینیش، حتی تو خواب.

اما مَردم همیشه از یه چیزی میترسه،

از اینکه تو بهش بی توجهی کنی، محلش نذاری، حرفاش رو نشنوی و کاراش رو نبینی.

پس دستت رو بذار رو گوشت، چشمات رو ببند و بی توجه بهش از کنارش عبور کن و مشغول کار خودت شو

[ یک شنبه 5 / 8 / 1391برچسب:,

] [ 15:17 ] [ ♥نشـان سـیــــღز♥♥♥ ]

[ ]

 یک (روز) خانواده ی لاک پشتها تصمیم گرفتند که به پیکنیک بروند.

از آنجا که لاک پشت ها به صورت طبیعی در همه ی موارد یواش عمل می کنند، هفت سال طول کشید تا برای سفرشون آماده بشن!

 

در نهایت خانواده ی لاک پشت خانه را برای پیدا کردن یک جای مناسب ترک کردند. در سال دوم سفرشان (بالاخره) پیداش کردند. برای مدتی حدود شش ماه محوطه رو تمیز کردند، و سبد پیکنیک رو باز کردند، و مقدمات رو آماده کردند. بعد فهمیدند که نمک نیاوردند!

 

پیکنیک بدون نمک یک فاجعه خواهد بود، و همه آنها با این مورد موافق بودند.

بعد از یک بحث طولانی، جوانترین لاک پشت برای آوردن نمک از خانه انتخاب شد.

لاک پشت کوچولو ناله کرد، جیغ کشید و توی لاکش کلی بالا و پایین پرید، گر چه او سریعترین لاک پشت بین لاک پشت های کند بود!

 

او قبول کرد که به یک شرط بره؛ اینکه هیچ کس تا وقتی اون برنگشته چیزی نخوره. خانواده قبول کردن و لاک پشت کوچولو به راه افتاد.

 

سه سال گذشت... و لاک پشت کوچولو برنگشت. پنج سال ... شش سال ...

سپس در سال هفتم غیبت او، پیرترین لاک پشت دیگه نمی تونست به گرسنگی ادامه بده .

او اعلام کرد که قصد داره غذا بخوره و شروع به باز کردن یک ساندویچ کرد.

 

در این هنگام لاک پشت کوچولو ناگهان فریاد کنان از پشت یک درخت بیرون پرید،« دیدید می دونستم که منتظر نمی مونید.

منم حالا نمی رم نمک بیارم»!!!

نتیجه اخلاقی:

بعضی از ماها زندگیمون صرف انتظار کشیدن برای این می شه که دیگران به تعهداتی که ازشون انتظار داریم عمل کنن. آنقدر نگران کارهایی که دیگران انجام میدن هستیم که خودمون (عملا) هیچ کاری انجام نمی دیم.

[ یک شنبه 5 / 8 / 1391برچسب:,

] [ 15:9 ] [ ♥نشـان سـیــــღز♥♥♥ ]

[ ]

 روزی دانشمندى آزمایش جالبى انجام داد. او یک آکواریوم ساخت و با قرار دادن یک دیوار شیشه‌اى در وسط آکواریوم آن ‌را به دو بخش تقسیم ‌کرد. در یک بخش، ماهى بزرگى قرار داد و در بخش دیگر ماهى کوچکى که غذاى مورد علاقه ماهى بزرگتر بود. ماهى کوچک، تنها غذاى ماهى بزرگ بود و دانشمند به او غذاى دیگرى نمى‌داد.

 

او براى شکار ماهى کوچک، بارها و بارها به سویش حمله برد ولى هر بار با دیوار نامرئی که وجود داشت برخورد مى‌کرد، همان دیوار شیشه‌اى که او را از غذاى مورد علاقه‌اش جدا مى‌کرد

 

پس از مدتى، ماهى بزرگ ازحمله و یورش به ماهى کوچک دست برداشت. او باور کرده بود که رفتن به آن سوى آکواریوم و شکار ماهى کوچک، امرى محال و غیر ممکن است! در پایان، دانشمند شیشه ی وسط آکواریوم را برداشت و راه ماهی بزرگ را باز گذاشت.. ولى دیگر هیچگاه ماهى بزرگ به ماهى کوچک حمله نکرد و به آن‌سوى آکواریوم نیز نرفت !!!

 

میدانید چـــــرا ؟

دیوار شیشه‌اى دیگر وجود نداشت، اما ماهى بزرگ در ذهنش دیوارى ساخته بود که از دیوار واقعى سخت‌تر و بلند‌تر مى‌نمود و آن دیوار، دیوار بلند باور خود بود ! باوری از جنس محدودیت ! باوری به وجود دیواری بلند و غیر قابل عبور ! باوری از ناتوانی خویش.

 

[ یک شنبه 5 / 8 / 1391برچسب:,

] [ 14:40 ] [ ♥نشـان سـیــــღز♥♥♥ ]

[ ]

 دوست دارم که به درگاه خدا گریه کنم

دست بردارم وباحال دعا گریه کنم

درشب قدر نکردم عمل مقبولی

حال بنشینم وبرجرم وخطا گریه کنم

عرفه آمدومحزون وخجالت زده ام

دوست دارم که به مانند گدا گریه کنم

دادم از دست اگر لیله قدر رمضان

حال با سوزدل و آه ونوا گریه کنم

شب عید آمدوعیدی زخدا می خواهم

دوست دارم زسر صدق و صفا گریه کنم

شب عید است وشب عفو وشب جود وعطا

تا که عیدی کند آن دوست عطا گریه کنم

سرزمین عرفات وشب مشعر چه خوش است

درغم مزدلف وخیف ومنا گریه کنم

دردها امشب وامروز دوا می گردد

تاشود دردمن امروز دوا گریه کنم

چشم خود دوخته ام برشب وروز عرفه

تاشود حاجتم امروز روا گریه کنم

نظراول کند الله به زوارحسین

دوست دارم که به آهنگ عزا گریه کنم

بلکه بامعرفت اندر عرفه ای (عاجل)

روم اندر حرم کرببلا گریه کنم   

[ پنج شنبه 4 / 8 / 1391برچسب:,

] [ 22:30 ] [ ♥نشـان سـیــــღز♥♥♥ ]

[ ]

 

خدمات بانکی به طور کامل پوست انداخته اند. خبر بد اینکه شیوه های سوءاستفاده هم خودشان را به روز کرده اند و می توان گفت خطر در کمین همه ماست. شما چطور با آنها روبه رو می شوید؟

مشتریان بانک دیگر کنار باجه ها صف نمی کشند. حالا دیگر در شهرهای کوچک هم دستگاه نوبت دهی مشتریان را تا زمان رسیدن نوبت شان هدایت می کنند. این تغییر چهره در ارائه خدمات هم دیده می شود. تلفنبانک و اینترنت بانک و بانکداری مجازی و هزار جور اسم مشابه دیگر. همین که این روزها مردم به جای مراجعه به شعبه، هر ساعت از شبانه روز قبض تلفن، گاز، برق و آب خود را پرداخت کنند، یعنی بانکداری و خدمات بانکی پوست اندازی کرده است اما هرچقدر که بانک ها و خدمات شان مدرن تر می شود، دانش لازم برای استفاده از این خدمات هم باید گسترش پیدا کند.

اگر چند سال قبل حمله هکرها به حساب ها و لو رفتن رمز کارت های بانکی یک مشکل ناشناخته بود، این روزها هر کدام از ما ممکن است بر اثر یک غفلت کوچک درگیر آن شویم. تقریبا ۹۰ درصد ایرانی ها کارت بانکی دارند و نیمی از آنها حداقل یک بار در سال از اینترنت بانک استفاده می کنند.

اکثر قشر فعال جامعه با تسهیلات بانکی سروکار دارند و گرفتن وام جزء جدایی ناپذیری از زندگی مان شده، برای استفاده از هرکدام از خدمات مختلف بانکی باید یکسری نکات را بدانید. در ادامه با شش تهدید در استفاده از خدمات بانکی آشنای تان می کنیم که در عین سادگی باید جدی گرفته شوند.


1. به مدعیان پرداخت تسهیلات اعتماد نکنید


چطور اتفاق می افتد: وقتی که یک گرفتاری مالی دارید و یا برای خرید ماشین، لوازم خانگی و حتی مسکن مقداری پول کم دارید به هر دری خواهید زد که راهی پیدا کنید. شرکت های مدعی پرداخت تسهیلات از طریق شبکه بانکی این موقعیت را فرصت خوبی تشخیص می دهند برای اینکه جوینده را در دام بیندازند. آگهی های رنگارنگ شان از جلو چشم جوینده تسهیلات می گذرد و هر آن ممکن است در این دام گرفتار شود.

هشدار جدی: این که هیچ شرکتی نمی تواند ادعا کند که از مبادی بانکی می تواند برای شما تسهیلات بانکی بگیرد یک هشدار جدی است. بانک مرکزی جمهوری اسلامی ایران می گوید: اخیرا مشاهده شده برخی از شرکت ها با درج آگهی در جراید و با دادن وعده های پوشالی ارائه "تسهیلات از طریق شبکه بانکی" مبادرت به فریب مشتریان و کلاهبرداری از متقاضیان استفاده تسهیلات بانکی می کنند. بانک مرکزی از تمام کسانی که با این چنین آگهی هایی برخورد می کنند خواسته علاوه بر اینکه به آنها زنگ نزنند، پلیس و نهادهای انتظامی را از وجود این شرکت ها آگاه کنند که کسان دیگری هم در این دام گرفتار نشوند.

آنچه نمی دانستید: این شرکت ها به هیچ وجه به طور قانونی ثبت نشده اند. شما نباید فقط با استناد به اینکه آگهی شان در یک رسانه چاپ شده به آن اعتماد کنید.

راه درست: برای دریافت تسهیلات تنها راه کلی که وجود دارد مراجعه به بانک هاست. هرچند انواع وام هایی که بانک ها می دهند فرق می کند اما به هر حال این وام ها را باید از بانک ها درخواست کرد. هرچند شاید برخی از این شرکت ها بعد از اینکه کلی از شما پول گرفتند یک مبلغی هم به عنوان وام پرداخت کنند اما با یک حساب و کتاب سر انگشتی خواهید فهمید که سرتان کلاه رفته است.

2. چند درصد سود بیشتر در موسسات بدون مجوز به ریسکش نمی ارزد

چگونه اتفاق می افتد: در سال های اخیر کوچه و پس کوچه های کلان شهر های ایران پر شده از شعبه موسسات مالی که مجوزی برای فعالیت از بانک مرکزی ندارند. این موسسه ها برای فریب مردم، هم روی تابلوی شان می نویسند "تحت نظارت بانک مرکزی" و هم حربه دیگرشان دادن سود های بیشتر از بانک ها به سپرده های کوتاه مدت و بلند مدت است. خیلی ها به این دو دلیل ساده پول های شان را به این موسسات می سپارند بی خبر از اینکه ممکن است بعد از مدتی حتی به اصل پول شان هم نرسند.

هشدار جدی: بانک مرکزی بعد از اینکه این موسسات را غیر قانونی اعلام کرد ابزار لازم برای جمع کردن شعبه های شان را از سطح شهرها ندارد. به همین دلیل راه را در این دید که به مردم در مورد سپرده گذاری و مراوده مالی با این موسسات هشدار بدهد در این هشدار از مردم خواسته شده است از هرگونه همکاری با این موسسات از قبیل در اختیار گذاردن مکان به منظور ایجاد شعبه، سپرده گذاری یا دریافت تسهیلات به طور جدی خودداری کنند.

آنچه نمی دانستید: خیلی ها فکر می کنند که چون برخی از این موسسه ها در میادین ورزشی، صدا و سیما ، بیلبوردهای نصب شده در سطح شهر و جاده های برون شهری تبلیغات می کنند، پس مجوز دارند. بهتر است بدانید این موضوع دلیلی برای فعالیت قانونی این موسسات نیست.

راه درست: اگر مقداری پول پس انداز کرده اید و می خواهید در بانک سپرده گذاری کنید بهتر است به همان سودی که بانک ها می پردازند قانع باشید. چون چند درصد سود بیشتر نسبت به ریسکی که سپرده گذاری در این موسسات دارد، نمی ارزد.

3. ضامن را از دفاتر ارائه دهنده ضامن نخواهید

چگونه اتفاق می افتد: پناه بردن به دفاتری که هر روز در برخی رسانه ها آگهی چاپ می کنند و مدعی هستند می توانند یک یا دو نفر را به شما معرفی کنند که ضمانت تان را برای دریافت تسهیلات بر عهده بگیرند زمانی اتفاق می افتد که فرد از پیدا کردن یک نفر که بانک او را معتبر بداند برای ضمانت ناامید می شود.

هشدار جدی: بانک مرکزی همیشه نسبت به فعالیت غیرقانونی شرکت های ارائه دهنده ضامن معتبر و گواهی کسر از حقوق برای اخذ تسهیلات بانکی هشدار داده است.

آنچه نمی دانستید: خیلی ها ضامن معتبر دم دست شان است و بدون هیچ چشمداشتی هم حاضر است ضمانت آنها را بپذیرد اما چون به حقوق خود آگاه نیستند، فکر می کنند او از سوی بانک پذیرفته نمی شود. بهتر است بدانید برای تسهیلات زیر ۱۰ میلیون اولا یک ضامن کافی است و دوما این فرد حتما قرار نیست کارمند دولت باشد فقط باید اعتبار لازم را از نظر بانک داشته باشد.

راه درست: برای اینکه کسی را به عنوان ضامن معرفی کنید به هیچ دفتر و شرکتی مراجعه نکنید، سعی کنید از میان آشنایان تان یک نفر را پیدا کنید.

4. مراقب رمزهای بانکی تان باشید

چگونه اتفاق می افتد: برخی ها هنوز به اهمیت رمز بانکی شان پی نبرده اند و به راحتی آن را در اختیار دیگران قرار می دهند و یا اینکه به طور دوره ای آن را عوض نمی کنند. همه اینها باعث می شود رمز کارت شان یا رمز اینترنتی شان لو برود و روزی بی خبر از همه جا متوجه می شوند که حساب شان خالی شده است.

هشدار جدی: پلیس فضای تولید و تبادل اطلاعات نیروی انتظامی کشور (فتا) می گوید: یکی از بیشترین آمار تخلف های اینترنتی مربوط به سوءاستفاده از حساب های بانکی است و به مردم هشدار می دهد در نگهداری از رمزهای بانکی خود نهایت دقت را داشته باشند.

آنچه نمی دانستید: لو رفتن رمز اینترنتی بانکی خیلی ساده تر از آن چیزی است که ما تصور می کنیم فقط کافی است وقتی پای خود پرداز هستید یادتان برود رسیدی که در آخر عملیات به شما تحویل می شود را بردارید، همین خودش یک منبع مهم برای هک شدن حساب بانکی است.

راه درست: برای اینکه به چنین مشکلی بر نخورید بهتر است از رمزهای تکراری مانند شماره شناسنامه، تاریخ تولد و... که به راحتی قابل حدس زدن باشند، استفاده نکنید به طور متوالی رمز خود را در فواصل مختلف زمانی تغییر دهید و هیچگاه رمز بانکی خود را در کنار کارت و در دسترس دیگران قرار ندهید.

5. به هر پیامکی اعتماد نکنید

چگونه اتفاق می افتد: در یکی، دو سال اخیر باب شده که پیامک هایی با مضمون برنده شدن در قرعه کشی و اعلام جوایزی به مبالغ مختلف به کاربران تلفن همراه فرستاده می شود و جهت واریز وجه، تقاضای شماره کارت بانکی، رمز اول و رمز cv۲ و آدرس می کنند. به همین راحتی ممکن است دچار دردسر شوید.

هشدار جدی: این موضوع آنقدر گسترش یافته که رئیس پلیس فتا درباره کلاهبرداری های جدید از طریق ارسال پیامک به مردم هشدار می دهد و می گوید: در صورت مواجه شدن با اینگونه پیامک ها سریعا این پلیس را در جریان قرار دهند.

آنچه نمی دانستید: بر اساس قانون هر نهادی برای برگزاری یک نظرسنجی و یا مسابقه و... باید مجوز لازم را داشته باشد. وقتی در مسابقه و یا نظر سنجی رسمی شرکت نکرده اید منتظر جایزه هم نباشید این کلاهبرداران در مواردی کارت های هدیه به در منازل ارسال می کنند تا با این روش اعتماد قربانیان را جلب کرده و بهتر بتوانند آنها را مورد سوء استفاده قرار دهند.

راه درست: به هیچ وجه به پیامک های ناشناس و به خصوص پیامک های با مضمون برنده شدن در قرعه کشی توجه نکرده و برای پاسخ دادن به آنها وسوسه نشوید و از اعلام شماره کارت، رمز عبور، آدرس خود و سایر اطلاعات شخصی به افراد غیر خودداری کنید.

6. سایت هایی که فقط شبیه سایت اصلی اند

چگونه اتفاق می افتد: خیلی وقت ها کاربران بانکی در حال فعالیت در سایتی هستند که فکر می کنند متعلق به بانک است غافل از آنکه این سایت جعلی است و فقط شبیه سایت بانک است. فیشینگ (Phishing)، به معنای کپی همانندسازی شده از یک صفحه اینترنتی آشنا است که کاربر را گمراه کرده و در واقع وسیله ای برای به دست آوردن اطلاعات شخصی او به شمار می آید.

[ پنج شنبه 4 / 8 / 1391برچسب:,

] [ 21:35 ] [ ♥نشـان سـیــــღز♥♥♥ ]

[ ]

 دختر کوچک به مهمان گفت:ميخواي عروسکهامو ببيني؟

مهمان با مهرباني جواب داد:بله.

دخترک دويد و همه ي عروسکهاشو آورد،بعضي از اونا خيلي بانمک بودن .دربين اونا يک عروسک باربي هم بود.

مهمان از دخترک پرسيد:کدومشونو بيشتر از همه دوست داري؟

و پيش خودش فکر کرد:حتما" باربي.

اما خيلي تعجب کرد وقتي که ديد دخترک به عروسک تکه پاره اي که يک دست هم نداشت اشاره کرد و گفت:اينو بيشتر از همه دوست دارم.

مهمان با کنجکاوي پرسيد:اين که زياد خوشگل نيست!

دخترک جواب داد:

آخه اگه منم دوستش نداشته باشم ديگه هيشکي نيست که باهاش بازي کنه و دوستش داشته باشه ،اونوقت دلش ميشکنه...

[ پنج شنبه 4 / 8 / 1391برچسب:,

] [ 20:55 ] [ ♥نشـان سـیــــღز♥♥♥ ]

[ ]

 پیر مرد تهی دست، زندگی را در نهایت فقر و تنگدستی می گذراند و با سائلی برای زن و فرزندانش قوت و غذائی ناچیز فراهم می کرد.

از قضا یک روز که به آسیاب رفته بود، دهقان مقداری گندم در دامن لباس اش ریخت و پیرمرد گوشه های آن را به هم گره زد و در همان حالی که به خانه بر می گشت با پروردگار از مشکلات خود سخن می گفت و برای گشایش آنها فرج می طلبید و تکرار می کرد :

ای گشاینده گره های ناگشوده عنایتی فرما و گره ای از گره های زندگی ما بگشای.

پیر مرد در حالی که این دعا را با خود زمزمه می کرد و می رفت، یکباره یک گره از گره های دامنش گشوده شد

و گندم ها به زمین ریخت او به شدت ناراحت شد و رو به خدا کرد و گفت :

من تو را کی گفتم ای یار عزیز

کاین گره بگشای و گندم را بریز

آن گره را چون نیارستی گشود

این گره بگشودنت دیگر چه بود ؟!

پیر مرد نشست تا گندم های به زمین ریخته را جمع کند ولی در کمال ناباوری دید دانه های گندم روی همیانی از زر ریخته است!

پس متوجه فضل و رحمت خداوندی شد و متواضعانه به سجده افتاد و از خدا طلب بخشش نمود...

نتيجه گيري مولانا از بيان اين حكايت:‌

تو مبین اندر درختی یا به چاه

تو مرا بین که منم مفتاح راه

[ پنج شنبه 4 / 8 / 1391برچسب:,

] [ 20:50 ] [ ♥نشـان سـیــــღز♥♥♥ ]

[ ]

 از زلـزله تابستـان تا لرزیـدن زمستـان ...

گزارشی از مناطـق زلـزله ‌زده آذربایـجان 2 ماه‌ پس از حادثـه

 

ایسنا: صبح‌های زود و هوای دزد پاییزی، رد خشکی و پوسته شدن، سرخی و ترک و حتی زخم‌های دست و صورت و ... این تصویر در حین ورود به مناطق زلزله‌زده آذربایجان با دیدن بچه‌های کوچک، خیلی زودتر از چیزهای دیگر به چشم می‌خورد.

 

مهدهای کودک سیاری که چند هفته اول در مناطق زلزله‌زده مستقر شده بودند، حالا رفته‌اند و بچه‌ها را با چند وسیله بازی نصفه و نیمه در میان خاک‌ها، تل آجرها، میلگردها، کیسه‌های سیمان و فاضلاب‌هایی که از دستشویی‌های سیار کنار چادرها جاری شده، تنها گذاشته است.

 

به گزارش خبرنگار "شهری" خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)، بلافاصله پس از این تصویر، حجم انبوهی از مصالح برای احداث خانه‌های تخریب شده توجه را جلب می‌کند. ترکیبی از رنگ سبز آهن‌های پیچ‌دار و آجرهای زرد و سیمان همه جا را پر کرده است و 2 ماه و چند هفته می‌شود که مردم مناطق زلزله زده آذربایجان رنگ شاد زندگی ندیده‌اند.

 

این شرایط، برای دختران و زنان آسیب‌دیده و داغدار آذربایجان بعد از تحمل بار مصیبت و از تن در آوردن لباس سیاه، وظایف جدیدی همچون آجر بالا انداختن، سیمان درست کردن، آچار به دست گرفتن و پیچ کردن دیواره کانکس‌ها را علاوه بر نگهداری از کودکان و آماده کردن کنسرو‌ها برای نهار و شام و ... بر دوششان قرار داده است.

مناطق زلزله‌زده آذربایجان

 

برای زنان روستایی این مناطق کارکردن نه عار است و نه اتفاق جدید. آنها خوب می‌دانند که بعد از اولین برف، خشکی روی دست کودکانشان تبدیل به زخمی بزرگتر می‌شود و آتش کنار چادر کمتر روشن می‌ماند و خیس شدن چادر و اطراف آن و یا کانکس‌های فلزی، خطر اتصال کردن بخاری‌های برقی چند برابر می‌شود و اگر تا قبل شروع بارش برف فقط چند ساعت در روز از این بخاری‌ها استفاده می‌کردند، حالا دیگر باید به طور کلی قید آن را بزنند.

 

زنان روستاهای "کمانج اولیا"، "ینگجه"، "ولی‌لو"، "دوپیه"، "وردین"، "علویق"، "زغن‌آباد" و ... دلشان را به حمام‌های سیاری که فقط مثل یک مجسمه در کوچه‌های خاکی ایستاده‌اند و منتظر حضور مسوولی برای افتتاح و راه‌اندازی هستند، خوش نکرده‌اند و در همان چادر و دستشویی‌های سیار بچه‌ها را حمام می‌کنند. اما در این بین تامین "نان" نیز می‌رود تا به مشکلی مضاعف تبدیل شود؛ در شرایطی که هیچ یک از این روستاها در محل چادرها و یا داخل روستا نانوایی ندارند، نان یک هفته تا 10 روز خود را از شهرهای اصلی مثل اهر، هریس یا ورزقان مثل کپسول‌های گاز و پیک‌نیکی در غیاب سایر وسایل گرمایشی، خریداری می‌کنند.

 

 

احداث منازل جدید روستایی (چهارگوش‌هایی که حدود 40 یا 50 متر می‌شوند و هیچ شباهتی به خانه روستایی ندارند) که عمدتا در مرحله پی‌ریزی، ستون‌زنی و اندکی هم در مرحله سقف‌زنی هستند حداقل در روستاهایی که بازدیدشان کردیم، با همکاری خود مردم در حال انجام بود و هیچ کارگر و بنایی ندیدیم؛ موضوعی که مورد گلایه جدی خود روستاییان بود. به شکلی که بسیاری از ساکنان این روستاها عنوان می‌کردند به دلیل نبود کارگر، کودکانشان را از رفتن به مدرسه و دانشگاه منع کرده‌اند تا زودتر کار ساخت خانه به جایی برسد که بشود در آن زندگی کرد و دیگر لازم نباشد در چادر شب را به صبح برسانند.

 

به گزارش ایسنا، بسیاری از ساکنان روستاهای بازدید شده از نصفه نیمه کار کردن پیمانکاران، کارگران و بناها، تقاضای پول بیشتری که بعضا کارگران و بناها علاوه بر بودجه اختصاص یافته دولتی از صاحبخانه‌ها برای تسریع در کار طلب می‌کردند و حتی معطل گذاشتن کار توسط برخی از آنها به همین دلیل، نبود بنا و ... گلایه‌مند بودند و از این مسایل به عنوان علل اصلی متوقف شدن ساخت و سازها یاد می‌کردند و از این می‌گفتند که در این مدت به جای کار برای نان در آوردن برای خانواده، خودشان مجبور شده‌اند دست به کار شوند تا در سرمای زمستان که از یک هفته قبل با آمدن اولین برف شروع شده، سقفی بر سرشان داشته باشند.

 

از سوی دیگر بسیاری از آسیب‌دیدگان زلزله سرپرست خانوار، شوهر، پسر یا فامیلی که خلاء حضور پیمانکاران و کارگران را پر کند و دست به کار ساخت خانه شود را ندارند و به همین دلیل آجرها، تیر آهن‌ها و کیسه‌های سیمان و دیگر مصالح تلمبار شده در زمینشان هنوز دست نخورده باقی مانده به این امید که بالاخره یکی به سراغشان بیاید و نوبت ساخت خانه آنها نیز برسد. البته نباید تعدادی از اهالی را هم که در چادرشان مانده‌اند و دست به سیاه و سفید نمی‌زنند و حاضر نیستند در ساخت خانه‌های خود علی‌رغم توان جسمی کمکی کنند، از قلم انداخت. آنطوری که برخی پیمانکاران و اهالی می‌گفتند این افراد به اعتقاد خود منتظرند "دولت بیاید و وظیفه‌اش را انجام دهد".

 

از سوی دیگر تفاوت در اقدامات دستگاه‌های مختلف متولی در این مناطق، شرایط متفاوتی را هم برای مردم آنجا ایجاد کرده است به شکلی که بسیاری از ارگان‌های حمایتی از جمله کمیته امداد امام خمینی(ره)، سازمان بهزیستی و نیز بسیاری از خیران، خودشان به صورت مستقیم و جداگانه از بنیاد مسکن شروع به احداث تعدادی از واحدهای مسکونی برای مددجویان و افراد تحت پوشش خود کرده‌اند و همین امر موجب شده در سطح منطقه شاهد تفاوت در آماده‌سازی واحدهای مسکونی و کانکس‌ها باشیم.

 

این شرایط به نحوی بود که به عنوان مثال در زمان تحویل 6 واحد مسکونی در روستای "کمانج اولیا" و در حالی که بسیاری از مردم حاضر روستا در چادر به سر می‌برند، مددجویان کمیته امداد دارای سقف شدند و این شرایط متفاوت زمینه نارضایتی سایر خانواده‌ها را فراهم کرده بود و ساکنان چادرها با مشاهده حضور مسئولان کمیته امداد به دنبال رساندن صدای اعتراض و نامه‌های خود به دست آنها بودند!

 البته تعداد واحدهایی که توسط ارگانهای دیگر در حال ساخت است و یا تا به حال تحویل داده‌اند به هیچ وجه قابل مقایسه با واحدهای در حال ساخت یا تعهد شده بنیاد مسکن نیست اما این سوال مطرح می‌شود که چرا باید بسیاری از ساخت و سازهای صورت گرفته توسط بنیاد مسکن علی‌رغم وجود مصالح مورد نیاز و قول روزهای اول همچنان در سطح پی‌ریزی و ستون‌زنی باقی مانده باشد و مردم علاوه بر سرما و نگرانی از آتش‌سوزی‌های مکرر و احتمالی در چادرهای خود که نمونه آن هفته گذشته با مرگ یک پیرزن بر اثر آتش‌سوزی چادرش شاهد بودیم، دغدغه ساخت و ساز را هم داشته باشند.

 

در میان کارگران بومی و مردم منطقه، هستند افراد عادی یا متخصصی که به طور داوطلبانه برای این مردم کار می‌کنند و همین کار را هم از دیگرانی که این توان و امکان را دارند می‌خواهند. در واقع درخواست بسیاری از خانواده‌های آسیب‌دیده و خیران این بود که افراد داوطلب برای کمک به ساخت هرچه سریعتر خانه‌ها به مناطق زلزله‌زده بیایند تا شاید ساخت و سازها سرعت بیشتری به خود گیرد.

باید در پایان یادآور شویم آنطوری که دیدیم و خیران (که همین هفته گذشته از 14 استان نزدیک به 6 میلیارد تومان پول را برای دومین بار پس از زلزله جهت ساخت مسکن در این مناطق گلریزان کردند) به خبرنگار ایسنا گفتند زلزله‌زدگان در حال حاضر نیاز به احداث دستشویی و حمام و نصب و قرار گرفتن آنها در نزدیکی چادرها، احداث نانوایی در هر یک از روستاها حتی به صورت سیار، در دسترس قرار گرفتن وسایل گرمایشی ایمن برای پیشگیری از هر نوع آتش‌سوزی، رساندن سوخت به برخی از روستاها، توزیع انواع لباس گرم برای زنان، مردان و کودکان و نیز فراهم کردن فضایی برای نگهداری و بازی کودکان زیر شش سال به عنوان مهدکودک دارند.

امیدواریم دفعه بعدی که به این مناطق سفر کردیم ساکنان این مناطق را دیگر زلزله‌زده ننامیم و میهمان آنها در منازل مسکونیشان باشیم تا آنها نیز مثل یک آذربایجانی تمام عیار از میهمانشان پذیرایی کنند.

آن ها در این سرما چه وضعیتی دارند؟

وبلاگ نویسنده: در منزل پای لپ تاپ نشسته ام و به شدت سردم شده! سقفی بالایِ سرم هست و لباس و خوراک گرم هم به اندازۀ کافی دارم و حتی می توانم بخاری را روشن کنم تا فضای خانه، گرم و مطبوع شود. بی آنکه زحمت زیادی داشته باشد. با خود می گویم آیا در همین لحظه همه به مانند من هستند و می توانند شرایطی مطلوب برای خود فرآهم آورند؟ زلزله زدگان آذربایجان و سیل زدگاه بهشهر در این سرما چه می کنند؟ آن هایی که وعده های سرِ خرمن برای حل مشکلاتِ آسیب دیدگان می دهند چطور؟ آیا بی غذایی و سرما برایشان مفهومی دارد؟!

فرصتی تا پایان آن روزی که قرار بود بازسازیِ مناطقِ زلزله زده تمام شود باقی نمانده است! اما شواهد و گزارش های رسمی نشان از آن دارد که مردمِ زلزله زده نه تنها از داشتنِ کانکست برای زندگیِ موقت در این فصل سرما محروم هستند، بلکه گاه از برای داشتنِ چادر هم با مشکل مواجه می شوند.

متاسفانه هنوز مسائلِ مربوط به این بلایِ طبیعی حل نشده، بلای دیگری نازل شد. این بار سیل. هموطنان بهشهری ما هم اکنون با سیل زدگی در حالِ دست و پنجه نرم کردن هستند! آن هم در فصل باران و سرما! طبق معمول وعده هایی داده شده است که از میزانِ تحقق وعده های پیشین در مورد زلزله زدگان، مشخص است که این وعده های جدید نیز تا چه اندازه تحقق خواهد یافت!

 با رفتن به میان مردم و جستجو در شبکه های اجتماعی، به واضح می توان دریافت، علی رغم اینکه بسیاری امروزه در شرایطِ نامطلوبِ اقتصادی معیشتی به سر می برند، چگونه نگرانِ هموطنانشان در مناطق آسیب دیده هستند و آمادگیِ خود را برای کمک های نقدی و غیر نقدی و حتی اعزام به مناطق آسیب دیده اعلام می دارند. اما متاسفانه، شرایط و ملاحظاتی بعضا غیرمنطقی وجود دارد که مجالی را برای حضورِ گستردۀ امدادگرانِ مردمی در صحنۀ امدادرسانی نمی دهند. آنهم در قبالِ مسئله ای انسانی، که به هیچ روی نهادها و نیروهای دولتی نمی باید فضا را به گونه ای رقابتی فرض کنند و برای عقب نماندن، عرصه را برای نیروها و نهادهای مردمی تنگ کنند!

 

 

 

 

[ چهار شنبه 1 / 8 / 1391برچسب:,

] [ 13:22 ] [ ♥نشـان سـیــــღز♥♥♥ ]

[ ]

مجله اینترنتی دانستنی ها ، عکس عاشقانه جدید ،