هر شب يك دعا كن
کلیک بر روی تبلیغات یادتون نره

 زن کشاورزي بيمار شد، کشاورز به سراغ يک راهب بودايي رفت و از او خواست براي همسرش دعا کند .

راهب دست به دعا بر داشت و از خدا خواست همه بيماران را شفا بخشد.

ناگهان کشاورز دعاي او را قطع کرد و گفت :

" صبر کنيد ! از شما خواستم براي همسرم دعا کنيد و شما داريد براي همه بيماران دعا مي کنيد ! "

راهب گفت : " من دارم براي همسرت دعا مي کنم ..."

کشاورز گفت : اما براي همه دعا کرديد

با اين دعا ، ممکن است حال همسايه ام که مريض است ، خوب بشود و من اصلا از او خوشم نمي ايد.

 

راهب گفت : تو چيزي از درمان نمي داني ، وقتي براي همه دعا مي کنم دعاهاي خودم را با دعاهاي هزاران نفر ديگري که همين الان براي بيماران خود دعا مي کنند ، متحد مي کنم ، وقتي اين دعاها با هم متحد شوند ، چنان نيرويي مي يابند که تا درگاه خدا مي رسند و سود آن نصيب همگان مي شود .

دعا هاي جدا جدا و منفرد ، نيروي چنداني ندارد و به جايي نمي رسد !



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







  • تاریخ :سه شنبه 20 / 12 / 1391برچسب:,
  • نویسنده : ♥نشـان سـیــــღز♥♥♥