قطره آب
کلیک بر روی تبلیغات یادتون نره

 قطره بارانی از ابر چکید. چون به زمین نگاه کرد
دریای پهناور را دید و از کوچکی و حقارت خود شرمنده شد و گفت:

“جایی که دریا هست وجود من بی مقدار به حساب می آید.”

چون قطره باران خود را کوچک دید


صدف او را درون خود جای داد و بعد از مدتی تبدیل به گوهر شد.


پس از مدتی نصیب ماهیگیری شد و او آن گوهر را به بزرگی هدیه کرد.

بلندی از آن یافت کو پست شد
در نیستی کوفت تا هست شد

«کلیات سعدی»



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







  • تاریخ :چهار شنبه 14 / 12 / 1391برچسب:,
  • نویسنده : ♥نشـان سـیــــღز♥♥♥