یادت هست؟
کلیک بر روی تبلیغات یادتون نره

آمده بودم و در قلبت را زدم ،تو بودی اما در باز نکردی

حال آمده ای به در خانه ام،من هستم ولی در را باز نمی کنم

 

یادت هست؟!

آمدم به در قلبت و آرام گفتم:«ای بنده ی من!

ای عزیزتر از هر چه آفریده ام!

در را باز کن

آمده ام تا صدایت را بشنوم

آمده ام تا همه بدی ها و گناهان و پلیدی ها را از قلبت بیرون کنم

آمده ام سلطان قلبت شوم

آمده ام در قلبت جای گیرم و قلبت را بهترینِ قلب ها کنم…»

تو پشت در بودی،اما در نگشودی و حرفی نزدی

 

حال تو آمده ای به در خانه ام و فریاد می زنی و می گویی:«ای خدای من!

ای آفریننده ی هر چه هست!

در را باز کن و این غم را از من بگیر

بگیر که دیگر تاب تحملش را ندارم…»

من پشت در هستم،اما در نمی گشایم

 

در نمی گشایم

می خواهم صدای زیبایت را بشنوم

می خواهم تو را نزدیکِ خود نگه دارم

 

اگر در باز کنم و غمَت را بگیرم، تو می روی

می روی و از من دور می شوی

می روی میان شیاطین،هوا و هوس ها و پلیدی ها

می روی و دیگر بر نمی گردی

 

من دوستت دارم و نمی خواهم بروی

بروی و از من دور شوی

نمی خواهم تنها رهایت کنم،در میان شیاطین و هوس ها و پلیدی ها

 

فریاد بزن

دعا کن

مرا بخوان

گله کن

درِ خانه ام را بکوب

اما

اما نرو و از من دور نشو

بنده ی عزیزتر از هر چه آفریده ام!



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







  • تاریخ :جمعه 24 / 3 / 1391برچسب:,
  • نویسنده : ♥نشـان سـیــــღز♥♥♥